گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد نهم
درس صد و سى و يكم تا صد و سى و چهارم :


عيد غدير، عيد بزرگ اسلام و روز تهنيت است.



بسم الله الرحمن الرحيم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين،

و لعنة الله على اعدائهم اجمعين، من الآن الى قيام يوم الدين،

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم



قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

قال عيسى بن مريم اللهم ربنا انزل علينا مآئدة من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و آخرنا و آية منك و ارزقنا و انت‏خير الرازقين - قال الله انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمين [1].

«عيسى بن مريم عرض كرد: بار پروردگارا براى ما از آسمان مآئده‏اى فرو فرست، كه براى اول ما و آخر ما (خود ما و ياران ما و كسانى كه بعد از ما مى‏آيند) عيد باشد، و برهان و نشانه روشن از جانب تو باشد، و روزى براى ما بفرست، و تو از ميان روزى فرستندگان، مورد انتخاب و اختيار ما هستى!

خداوند فرمود: من آن مآئده آسمانى را براى شما فرو مى‏فرستم، ولى هر كس از شما كه بعد از نزول مآئده كافر شود (و پس از نزول انكار كند، و كفر ورزد، و اين مائده را پنهان كند، و اعتراف ننمايد) پس من او را به عذابى مبتلا مى‏كنم كه هيچ يك از عالميان را به آن عذاب مبتلا نكرده باشم‏» .

ما ثمر را به حقيقت ز شجر يافته ‏ايم مى‏نبريم شجر را كه ثمر يافته‏ايم

همه جا ناظر حقيم در اطوار وجود شكر گوئيم و ازين شكر شكر يافته‏ايم

از در كعبه در آ در حرم كعبه ما آنچه دريافته‏ايم از ره [2]دريافته‏ايم

تا جگر خون نشوى ره به در دل نبرى ما ره دل به دو صد خون جگر يافته‏ايم

هر كرا عيب نشد يافته از بى‏هنرى است عيب ما يافت از آن شد كه هنر يافته‏ايم

شيخ و زاهد همه زريافته در حكمت دين ما در اين فلسفه اكسير نظر يافته‏ايم

سفر از خلق به حق كن زره فكر كه ما گنج دريافتگان را ز سفر يافته‏ايم

تا شوى با خبر از خود خبر از خلق مجوى ما در اين بى‏خبرى اصل خبر يافته‏ايم

اى پسر پند نيوش از پدر پير كه ما دولت عافيت از پند پدر يافته‏ايم

برنداريم سر از پاى خم باده فروش ما نهاديم سر اينجا كه اثر يافته‏ايم

در به در عمرى ازين خانه به آن خانه شديم تا به خاك در ميخانه مقر يافته‏ايم

شب قدر از نظر خلق نهان آمد و ما اين شب قدر ز تاثير سحر يافته‏ايم

قمر از پرتو خورشيد منور شد و ما پرتو مهر درخشان ز قمر يافته‏ايم

طرفه گويند مسيحا كه خدايش پدر است ما خداوند مسيحا ز پسر يافته‏ايم

روشن از نور على چشم فؤاد است ‏حكيم كه ز خاك قدمش كحل بصر يافته‏ايم.[3]

بازگشت به فهرست

روز غدير خمّ ، روز عيد است‌
يوم الغدير سوى العيدين لى عيد يوم يسر به السادات و الصيد1 [4]

نال الامامة فيه المرتضى و له فيه من الله تشريف و تمجيد2 [5]

1- روز غدير غير از دو عيد فطر و قربان، براى من عيد است، روزى است كه سادات و پادشاهان (و يا شيران) در آن روز مسرور و خوشحال مى‏گردند.

2- آن روز، روزى است كه على مرتضى در آن به شرف امامت و ولايت كليه الهيه نائل شد، و لذا براى مرتضى از جانب خداوند تشريف و تمجيد يعنى شرف و مجد و كرامت و علو برقرار است.

و ناصبى شديد النصب قابلنى يوم الغدير بوجه غير ذى جذل 1

فقال: قل لى ماذا اليوم قلت له اليوم عيد امير المؤمنين على‏2 [6]



1- «يك مرد ناصبى (دشمن اهل بيت و ناسزاگوى در حق آنها) كه در عداوت شديد بود، در روز عيد غدير، با چهره گرفته با من روبرو شد.»

2- و به من گفت: بگو به من كه امروز كدام روز است؟ من به او گفتم: «امروز عيد امير مؤمنان على بن ابيطالب است.»

از «امالى‏» ابو عبد الله نيشابورى، و «امالى‏» شيخ ابو جعفر طوسى، در خبرى از احمد بن محمد بن ابى نصر، از حضرت رضا سلام الله عليه وارد است كه انه قال عليه السلام: حدثنى ابى عن ابيه ان يوم الغدير فى السمآء اشهر منه فى الارض.ان لله تعالى فى الفردوس قصرا لبنة من فضة، و لبنة من ذهب، فيه ماة الف قبة حمرآء، و ماة الف خيمة من ياقوتة خضرآء، ترابه المسك و العنبر، فيه اربعة انهار: نهر من خمر، و نهر من مآء، و نهر من لبن، و نهر من عسل، حواليه [7]اشجار جميع الفواكه، عليه الطيور، و ابدانها من لؤلوء، و اجنحتها من ياقوت، تصوت بالوان الاصوات.اذا كان يوم الغدير ورد الى ذلك القصر اهل السموات يسبحون الله و يقدسونه و يهللونه.فتطاير تلك الطيور، فتقع فى ذلك المآء، و تمرغ على ذلك المسك و العنبر فاذا اجتمع الملائكة طارت فينفض ذلك عليهم. و انهم فى ذلك اليوم ليتهادون نثار فاطمة عليها السلام.

فاذا كان آخر اليوم، نودوا: انصرفوا الى مراتبكم! فقد امنتم من الخطر و الزلل الى قابل فى هذا اليوم تكرمة لمحمد و على - الخبر[8]و [9]

«حضرت امام رضا عليه السلام گفتند: پدر من از پدرش روايت كرده است كه: روزغدير در آسمان‏ها مشهورتر است از روى زمين، خداوند تعالى در بهشت فردوس قصرى دارد كه يك خشت آن نقره، و يك خشت آن از طلاست، و در آن صدر هزار قبه (اطاقى كه سقف آن به شكل گنبد مستدير است) و صد هزار خيمه از ياقوت سبز است، خاك آن مشك و عبير است، و در آن چهار نهر است: نهرى است از خمر (شراب مست كننده) و نهرى است از آب، و نهرى از شير، و نهرى است از عسل.

در اطراف و جوانب آن قصر درختانى است كه همه گونه ميوه‏ها را دارند، و بر آنها پرندگانى است كه بدن‏هايشان از لؤلؤ و بالهايشان از ياقوت است، و به انواع نعمه‏ها و آوازها نغمه‏سرائى دارند.چون روز غدير شود اهل آسمان‏ها داخل اين قصر مى‏شوند، و خداوند را تسبيح و تقديس مى‏نمايند، و تهليل مى‏گويند.آنگاه اين مرغان به پرواز درمى‏آيند، و خودشان را در آب مى‏افكنند و سپس از آب بيرون آمده، و بدن‏هاى تر و تازه خود را در آن مشك و عبير مى‏مالند.

و چون فرشتگان جمع شوند، همه اين مرغان به پرواز مى‏آيند، و آن مشك و عبير بدن خود را، بر آنان مى‏پاشند، و آن ملائكه در آن روز آنچه بر سر فاطمه عليها السلام نثار شده است، براى همديگر به رسم هديه مى‏برند.

چون روز غدير، به پايان مى‏رسد، ندآئى به آنان مى‏رسد: برگرديد! و در منازل و مراتب خود مستقر گرديد! خداوند به جهت گرامى داشتى كه براى محمد و على نموده است، شما را از هر خطرى و از هر لغزشى، تا سال ديگر چنين روزى در مصونيت و امن قرار داده است‏» .

بازگشت به فهرست

خطبة‌ حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در فضيلت‌ غدير
و از مصباح المتهجد شيخ طوسى در خطبه غدير وارد است كه:

ان امير المؤمنين عليه السلام قال: ان هذا يوم عظيم الشان، فيه وقع الفرج، و رفع الدرج و صحت الحجج، و هو يوم الايضاح و الافصاح عن المقام الصراح، و يوم كمال الدين، و يوم العهد المعهود، و يوم الشاهد و المشهود، و يوم تبيان العقود عن النفاق و الجحود، و يوم البيان عن حقائق الايمان، و يوم دحر الشيطان، و يوم البرهان، هذا يوم الفصل الذى كنتم توعدون، هذا يوم الملا الاعلى الذى انتم عنه معرضون، هذا يوم الارشاد و يوم المحنة للعباد، و يوم الدليل على الرواد، هذا يوم ابدى خفايا الصدور و مضمرات الامور، هذا يوم النصوص على اهل‏الخصوص، هذا يوم شيث، هذا يوم ادريس، هذا يوم يوشع، هذا يوم شمعون. [10]

هذا يوم الامن المامون، هذا يوم اظهار المصون من المكنون، هذا يوم ابلآء السرائر.

فلم يزل عليه السلام يقول: هذا يوم هذا يوم...

فراقبوا الله عز و جل، و اتقوه و اسمعوا له و اطيعوه! و احذروا المكر و لا تخادعوه! و فتشوا ضمائركم و لا تواربوه و تقربوا الى الله تعالى بتوحيده و طاعة من امركم ان تطيعوه! و لا تمسكوا و لا يجنح بكم الغى فتضلوا عن سبيل الرشاد باتباع اولئك الذين ضلوا و اضلوا.

قال الله عز من قآئل فى طائفة ذكرهم بالذم فى كتابه:

انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلونا السبيل - ربنا آتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعنا كبيرا[11].و قال تعالى:

و اذ يتحاجون فى النار فيقول الضعفآء للذين استكبروا انا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شى‏ء قالوا لو هدانا الله لهديناكم.[12]

افتدرون الاستكبار ما هو؟ هو ترك الطاعة لمن امروا بطاعته و الترفع على من ندبوا الى متابعته و القرآن ينطق من هذا عن كثير، ان تدبره متدبر زجره و وعظه الى آخر الخطبة. [13]

«امير المؤمنين عليه السلام در ضمن خطبه، فرمودند: حقا امروز روزى است كه شان و منزلت‏بزرگ دارد، كه در آن فرج و گشايش واقع شد، و درجه و مرتبه بالا رفت، و حجت‏ها تصحيح شد و آن روز واضح ساختن و پرده برداشتن و روشن كردن، از مقام خالص و صريح و بى‏شائبه است، و روز كمال دين است و روز پيمان استوار عهد معهود، و شاهد و مشهور است، و روز انكشاف و وضوح پيمان‏ها از نفاق‏ها و انكار است، و روز بيان و پرده‏بردارى از حقايق ايمان است، و روز منع كردن و دور نمودن شيطان است، و روز برهان است.

اين روز جدائى بين حق و باطل است كه به شما وعده داده شده است! اين روز عالم ارواح مجرده است، كه شما از آن روى گردان هستيد؟ اين روز ارشاد و هدايت است، و اين روز محنت و سختى براى بندگان خدا است، و روز راهنمائى و دلالت‏بر پيشگامان حقيقت، و پويندگان معرفت، و جويندگان معنى است، و اين روزى است كه پنهانى‏هاى در سينه‏ها را ظاهر كرد، و امور مخفيه وپنهان را آشكارا ساخت، و اين روز نص و تصريح بر خواص است، اين روز شيث است، اين روز ادريس است، اين روز يوشع است، اين روز شمعون است، اين روز امن و امان، و در حفظ و صيانت درآمده است، اين روز اظهار و ابراز آن چيزى است كه از سر مصون و محفوظ از عالم مكنون سر به درآورد، اين روز آشكار نمودن نيت‏ها و پندارها است.

و پيوسته آنحضرت مى‏فرمود: اين روز چه است، اين روز چه است.

پس اى مردم! خداوند عز و جل را مراقب باشيد! و در حفظ و مصونيت او درآئيد، و گوش به او فرا دهيد! و فرمان او را اطاعت كنيد، و از مكر و حيله بپرهيزيد! و با خدا خدعه نكنيد! و از دل‏ها و پندارها و نيت‏هاى خود بحث و تفحص به عمل آوريد! و با خداى خود با گول و خدعه عمل نكنيد!

و به خداوند عز و جل با توحيد او، و با پيروى نمودن از كسى كه خدا امر كرده است كه از او اطاعت كنيد! تقرب و نزديكى جوئيد! و به ضلالت آويزان نشود، و گمراهى و انحراف شما را از حق منحرف نكند! تا در نتيجه از راه رشد و كمال باز مانيد و گمراه شويد، در اثر پيروى كردن از آن كسانى كه خودشان گمراه شدند، و مردم را گمراه كردند.خداوند عزيز گفتار، درباره جماعتى كه از آنها در كتاب خود مذمت نموده است، مى‏گويد:

(آنها مى‏گويند:) «ما از بزرگان خود و از پيشوايان خود پيروى نموديم، و آنها ما را از پيمودن راه راست منحرف كرده، به كجى و ضلالت كشانيدند.بار پروردگارا! ايشان را دو چندان از عذاب بده! و دور باش و لعنت‏سخت و بزرگى برايشان مقدر كن‏» .

و خداوند مى‏فرمايد: «و در آن وقتى كه مستضعفان با مستكبران در ميان آتش با هم به بحث و محاجه مى‏پردازند، ضعفاء به آنانكه استكبار ورزيده‏اند، مى‏گويند: ما پيرو شما بوديم، و تابع و به دنبال شما بوديم، اينك آيا شما ما را از عذاب، گر چه به مقدار مختصرى باشد مى‏رهانيد؟ ! مستكبران در پاسخ مى‏گويند: اگر خدا ما را راهنمائى كند و دستى بگيرد، ما نيز شما را راهنمايى مى‏كنيم‏» !

آيا مى‏دانيد استكبار چيست؟ ! استكبار ترك اطاعت از آن كسى است كه خداوند امر به اطاعت از او را نموده است، و سركشى و بلندپروازى از پيروى نمودن كسى كه امر به پيروى از او شده است.و قرآن درباره افراد بسيارى از اين قبيل سخن مى‏گويد، و بيان دارد، اگر تدبر كننده‏اى در قرآن تدبر كند، قرآن او را موعظه مى‏دهد، و تهديد و تحذير مى‏كند» .

فنجكردى گويد:

لا تنكرن غدير خم انه كالشمس فى اشراقها بل اظهر 1

فيه امامة حيدر و كماله و جلاله حتى القيامة تذكر2 [14]

1- تو البته البته عيد غدير خم را انكار مكن! چرا كه آن در وضوح، همچو خورشيد تابان بلكه درخشان‏تر است.

2- در آن روز امامت‏حضرت حيدر، و كمال او و جلالت او است، كه تا روز قيامت پيوسته بيان مى‏شود.

بازگشت به فهرست

أبيات‌ بِشْنَوي‌ كُرْدي‌ ، دربارة‌ عيد غدير
بشنوى گويد:

يوم الغدير لذى الولاية عيد ولدى النواصب فضله مجحود 1

يوم يوسم فى السمآء بانه العهد و فيه ذلك المعهود 2

و الارض بالميراث اضحت و سمه لو طاع موطود و كف حسود3 [15]

1- روز غدير براى كسى كه داراى ولايت است، عيد است، و در نزدنواصب و دشمنان اهل بيت فضل آن مورد انكار است.

2- روزى است كه در آسمان به عنوان عهد و ميثاق در آن عيد حضور مى‏يابند و مجتمع مى‏گردند، و در آن روز، همان معهود و پيمان استوار الهى برقرار شد.

3- و زمين بواسطه ميراث از آسمان علامت و نشانه عيد را در خود ظاهر كرد، تا شخص ثابت قدم و اصيل و استوار پيروى كند و انقياد نمايد، و شخص حسود و حقود، دست‏باز دارد و جلوگير شود.

و نيز بشنوى گويد:

و قد شهدوا عيد الغدير و اسمعوا مقال رسول الله من غير كتمان 1

الست‏بكم اولى من الناس كلهم فقالوا: بلى! يا افضل الانس و الجان 2

فقام خطيبا بين اعواد منبر و نادى باعلى الصوت جهرا باعلان 3

بحيدرة و القوم خرس اذله قلوبهم ما بين خلف و عينان 4

فلبى مجيبا ثم اسرع مقبلا بوجه كمثل البدر فى غصن البان 5

فلاقاه بالترحيب ثم ارتقى به اليه و صار الطهر للمصطفى ثان 6

و شال بعضديه و قال و قد صغى الى القول اقصى القوم تالله و الدانى 7

على اخى لا فرق بينى و بينه كهارون من موسى الكليم بن عمران 8

و وارث علمى و الخليفة فى غد على امتى بعدى اذا زرت جثمانى 9

فيارب من والى عليا فواله! و عاد الذى عاداه و اغضب على الشانى‏10[16]

1- و به تحقيق كه حضور يافتند در عيد غدير، و گوش‏هاى خود را فرا راه گفتار رسول خدا بدون كتمان و اختفا نهادند.

2- كه: آيا من به شما از همه مردم به شما اولويت ندارم؟ ! گفتند: بلى! اى افضل از همه انس و جن! - پس پيامبر در ميان چوب‏هائى كه منبر كرده بودند، به خطبه برخاست، و با بلندترين صدا، آشكارا نداد در داد،

4- و حيدر را طلب كرد، در حالى كه قوم، همگى لال و خموش و با دلهاى ذليل و شكسته بودند، و جمعى در پشت‏سر، و جمعى در برابر او قرار داشتند.

5- و در پاسخ رسول خدا، حيدر لبيك گفت و با اجابت‏با سرعت رو به سوى پيامبر آورد، با چهره‏اى كه همچون ماه شب چهاردهم، در ميان شاخه درخت صنوبر مى‏درخشيد.

6- پيامبر با على حيدر بر فراز منبر ملاقات و ديدار كرد، و مرحبا گفت، و سپس مصطفى او را به سوى خود بالا برد، و بر بالاى منبر حيدر طاهر و مطهر براى مصطفى، شخص دوم قرار گرفت.

7- و پيامبر، دو بازوى على را بلند كرد، و سوگند به خدا در حاليكه دورترين قوم و نزديك آنها گوش به سخنان پيغمبر مى‏داد، درباره او چنين گفت:

8- على برادر من است، فرقى ميان من و او نيست، همانند هارون نسبت‏به موساى كليم پسر عمران.

9- و او وارث علم من است، و خليفه و جانشين من است‏بر امت من، در فردا كه جسمم را ببينم و تهى كنم.

10- پس اى پروردگار من، تو ولايت آنكس را داشته باش كه او ولايت او را دارد، و دشمن آنكس باشد كه او با على دشمنى مى‏نمايد، و غضب و خشم خود را بر بدخواه و بدگوى على قرار بده!

بارى عيد غدير را عيد گويند، به جهت آنكه آن خاطرات و مسائل مهمه كه در آن روز در خم غدير به وقوع پيوست، و آن خطبه رسول الله، و گرفتن دو بازوى على را بطورى كه سپيدى زير بغل هر دو معلوم شد، و نشان دادن و معرفى نمودن به مردم، و سپس امر به تسليم به لفظ السلام عليك يا امير المؤمنين به پيرو نصب آن حضرت را به خلافت رسول الله، و اعطآء ولايت كليه الهيه، و نزول آيه اكمال دين و اتمام نعمت، و آيه تبليغ و انقياد و تسليم مخالفان در برابر آن عظمت و ابهت و شكوه واقعى و ظاهرى، و سپس مخالفت كردن آنها به مجرد رحلت رسول‏خدا، و بالاخره آن پى‏آمدهاى سريع و غيرها، همگى در روز عيد غدير برمى‏گردد، و عود مى‏كند، و خود را نشان مى‏دهد، و آن بركات نازله پيوسته بر اهلش فرو مى‏آيد و مى‏ريزد.

بازگشت به فهرست

معناي‌ عيد در لغت‌ و در اصطلاح‌ مردم‌
زيرا كه كلمه عيد از ماده عود است‏يعنى بازگشتن.در «اقرب الموارد» گويد: عيد به موسم و هر روزى كه در آن اجتماعى و يا تذكار و يادبودى از صاحب فضيلتى بوده باشد، گفته مى‏شود، و بعضى گفته‏اند: براى هر حادثه مهمى.ابن اعرابى گويد: براى آنكه در هر سالى آن واقع و حادثه، با فرح و سرور مجددى عود مى‏كند.

اصل كلمه عيد، عود بود، چون واو ساكن بود، و ماقبلش مكسور بوده، آنرا به يآء قلب نمودند، عيد شد، و جمع آن اعياد و تصغير آن عييد آيد، كه از واحد اعلال شده بنا كرده‏اند، يا به جهت آنكه مفردش عيد شده است، و يا به جهت فرق ميان آن و ميان كلمه عود كه به معناى چوب است، و جمع آن اعواد و تصغير آن عويد مى‏آيد.و در اصل ماده گويد: عاد الى كذا يعود عودا و عودة و معادا يعنى برگشت، و به سوى آن چيز شد.و گفته شده است: بعد از اعراض و انصراف بازگشت كرد.

و نظير همين گفتار را در «صحاح اللغة‏» و در «مصباح المنير» ذكر كرده است، و در مصباح اضافه كرده است كه: و عيدت تعييدا يعنى من در مراسم عيد حضور پيدا كردم.

حال كه معناى عيد را در لغت دانستيم، ببينيم در اصطلاح مردم و طوائف و ملل و نحل كلمه عيد را به چه معنى استعمال مى‏كنند؟ و براى وضوح اين مطلب مى‏گوييم: در نزد هر طائفه و جماعت، و هر ملت و مذهبى، يك چيز مخصوص داراى اهميت است كه چون سالگرد آن واقعه و حادثه، و يا آن خاطره برسد، به جهت‏بزرگداشت و تجليل از روح و معناى آن، آن خاطره را تجديد مى‏كنند، و به سرور و فرح در يادبود آن واقعه مى‏گذرانند و با آنكه نفس آن حادثه گذشته است، ولى با يادبود و خاطره موجود باقيمانده از آن در ذهن، خود را به روح و جان آن حادثه نزديك مى‏كنند، و نفس و روح خود را از يادبود آن اشراب و متمتع‏مى‏سازند.

دنياپرستان چون وصول به منافع دنيوى فقط موردنظر و هدف آنهاست، در وقت‏بروز و ظهور حادثه دنيوى عيد مى‏گيرند، پادشاهان پس از لشكركشى و خون‏ريزى و غلبه بر حريف و سلطه بر اقوام موردنظر جشن مى‏گيرند، و طاق نصرت مى‏بندند، و آن خاطره پيروزى را همه ساله اعاده مى‏كنند.

ايرانيان قديم نوروز را عيد مى‏گرفتند، به جهت آنكه سبزه از زمين مى‏رويد و درخت‏ها سبز مى‏شود و فصل خرمى و شادابى زمين است، فصل خزان و زمستان سپرى شده، و اينك زمين رو به رشد و نمو است.

اين منطق كسانى است كه ابدا با معنويات و روحانيات سر و كار ندارند، و ارزش‏هاى انسانى را فقط در ماده و سبزه مى‏جويند، و در حقيقت‏با عيد بهائم كه آنها در فصل بهاران شاد و شادابند، و در مرغزارها و مراتع مى‏چرند، و در فصل زمستان افسرده و كسل و خزيده هستند، چه تفاوتى دارد؟ آنها بدان صورت، انسان هم بدين صورت.حقيقت و واقعيت‏يكى است، براى آنها بدان شكل، و براى اين انسان دو پا بدين شكل.

بازگشت به فهرست

سيّد ابن‌ طاوس‌ (ره‌) روز بلوغ‌ فرزند خود را عيد مي‌گيرد
سيد ابن طاوس در كتاب «كشف المحجة‏» روز تولد پسرش را عيد نمى‏گيرد، بلكه روز بلوغ و به شرف تكليف درآمدن او را عيد مى‏گيرد كه قابل خطاب خداوندى شده و قلم تكليف بر او جارى شده است.او در فصل صد و سوم گويد: اى فرزند من: محمد! چون به زمانى رسيدى كه خداوند جل جلاله تو را به كمال عقل مشرف كرد، و خداوند جل جلاله در استصلاح حال تو براى همنشينى و گفتگوى با خودش و براى دخول در محضر مقدس خودش براى اطاعت او مفاخره و با فرشتگان ملاعنه مى‏كند، آن وقت را تاريخ زده و محفوظ بدار! زيرا كه از افضل اوقات اعياد است.و در هر سالى از سالها كه خداوند عمر با بركت تو را به آن تاريخ برساند، شكر خداوند را تجديد كن، و صدقات و خدمات براى خداوند بخشنده عقل و خرد بجاى آور، كه او تو را بر شرف دنيا و آخرت دلالت كرده است، و بدان كه من خواهر تو را (شرف الاشراف) كمى پيش از آنكه به سن بلوغ برسد در نزد خود خواندم و آنچه مى‏دانستم از احوال او كه خداوندجل جلاله به او اجازه داده است كه در خدمت او به كم و بسيار قيام كند، براى او شرح دادم و آنرا در كتاب البهجة لثمرة المهجة ذكر كرده‏ام.

فصل صد و چهارم: و اگر خداوند همانطور كه مرا عادت داده است كه در رحمت و عنايت او بسر برم، زنده باقى گذارد، من روز بلوغ تو را كه مشرف به شرف تكليف مى‏شوى عيد مى‏گيرم و يكصد و پنجاه دينار تصدق مى‏دهم كه در مقابل هر سال از عمر تو ده دينار واقع شود، اگر بلوغ تو بر حسب سال باشد، و با اين مال من در خدمت‏خداوند اشتغال ورزم زيرا كه مال مال اوست، و من مملوك او هستم و تو هم بنده او هستى! پس ما اين مال را مصرف مى‏كنيم در آن جائى كه خداوند جل جلاله دوست دارد در آنجا مصرف شود[17].

ولى اديان الهى براى پيروان خود بر اساس ارزش‏هاى انسانى، و وصول به اهداف ايمانى و خروج از شرك و آزادى از دست جباران و طاغيان زمان كه بشر را استخدام نموده و براى منافع استكبارى خود از او متمتع مى‏شده‏اند، اعياد را پايه‏ريزى كرده‏اند.

بازگشت به فهرست

معناي‌ عيد فطر و عيد قربان‌
در دين مقدس اسلام روز فطر و روز قربان، عيد است.اما در فطر به جهت‏آنكه در يكماه تمام مردم دست از زياده‏روى در شهوات برداشته، روزها روزه، و شب‏ها به قيام مشغول، و با بهره‏هائى بيش از ساير ايام همچون انفاق در راه خدا، و تلاوت بيشترى از كلام خدا، و چشم‏پوشى از محرمات و مكروهات، نفس اماره خود را تزكيه و تطهير نموده‏اند، حالت روحانيت و معنويت در ايشان بالا رفته است، و سبكى و تجرد و امكان عروج به عوالم قدس براى آنها امكان بيشترى پيدا كرده است، زيرا طعام و شهوت و غضب كليد جهنم و سلطه شيطان است.و در اين ماه كه خداوند مائده آسمانى ميهمانان خود را جوع و گرسنگى قرار داده است معلوم مى‏شود كه بهترين تحفه از جانب رب الارباب است.

اندرون از طعام خالى دار تا در او نور معرفت‏بينى

در اين موقع كه موقع گرفتن نتيجه و مزد است، آن روز را بايد عيد گرفت، و از خداوند كريم و رحيم عيدى دريافت كرد.اما عيد گرفتن نه به معناى ساز و دهل زدن است، و نه به معناى شيرينى خوردن و رنگارنگ پوشيدن، و تفريح و تفرج بهيمانه كردن، بلكه به معناى يك درجه از تزكيه و تطهير بالاتر، و يك صيقل بهتر به نفس دادن تا آماده بركات و نزول موآئد آسمانى گردد.

شب عيد فطر دو غسل دارد: يكى در اول شب، و يكى در آخر شب، و آن شب احياء و زنده‏دارى است‏يعنى تا به صبح به عبادت و قيام و ذكر و ياد محبوب و معشوق ازلى و حبيب سرمدى مشغول بودن، و در روز عيد نيز غسل دارد.

و رفتن براى نماز عيد، و با تمام مردم در صحرا بجاى آوردن، و آنرا با كيفيتى خاص، در دو ركعت و با نه قنوت بجاى آوردن، و زبان به ذكر تهليلات گشودن كه: الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله و الله اكبر، الله اكبر، و لله الحمد و الحمد لله على ما هدانا و له الشكر على ما اولانا.

و اما در قربان، به جهت آنكه مردم به عشق لقآء و ديدار وجه الله، دست از خانه و لانه و وطن و كسب و كار و شهرت و جاه و جميع علائق شسته، و به سوى بيت الله الحرام من كل فج عميق روان شده، و طواف و سعى و وقوف در عرفات را كه خارج از حرم است، بجاى آورده سپس داخل در حرم و مشعر آمده و شب را به اذن دخولى كه از حضرت او دريافت كرده است، در مزدلفه آرميده، وسپس به منى آمده، و شيطان را هفت‏بار سنگ زده، و قربانى كرده، و سر تراشيده، و در اين مدت پاى و سر برهنه به دنبال حبيب در جستجو و در تكاپو بوده است.

اينك جاى آن دارد كه موقع خروج از احرام است، به شكرانه قبولى اعمال و پذيرش اين اعمال سخت، و در عين حال شيرين و لذت‏بخش عيد بگيرد، و الحمد لله بگويد، و به مراسم عيد كه آنهم باز ذكر خدا و تطهير بيشترى است، مهيا گردد، نماز عيد بخواند، و زبان به تقديس و تمجيد الهى بگشايد، و از جمال و جلال او بيان كند، و از محاسن و زيبائى‏هاى او اعلان وحدت و توحيد ذات و اسماء و صفات و افعال را در عالم منتشر كند و بگويد: الله اكبر الله اكبر لا اله الا الله و الله اكبر الله اكبر و لله الحمد الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام، الحمد لله على ما ابلانا.

و نه تنها خود حجاج، بلكه جميع مسلمين در سراسر بقاع عالم بدين موهبت عظمائى كه نصيب برادرانشان در آن مواقف كريمه شده است، عيد بگيرند، و به دنبال اعماليكه در ذوالقعدة و ده روز از ذوالحجه به جاى آورده‏اند، قربانى كنند، و نماز عيد بخوانند، و براى جماعت‏با امام، پاى برهنه به صحرا روند.

روز جمعه عيد است، چون روز اجتماع مردم به نماز جمعه و شنيدن خطبه‏ها و تطهير است.و بهمين جهت اسلام نام آنرا جمعه گذارد، يعنى روز اجتماع و بهم پيوستگى امت مسلمان، و در قبل از اسلام آن را يوم العروبة مى‏گفتند.اسلام نماز جمعه را واجب كرد، به وجوب عينى تعيينى در هر زمان تا روز قيامت و تارك آنرا لعنت فرستاد.و ليكن شرط صحت آن با جماعت و در تحت نظر و امامت امام عادل و يا منصوب از ناحيه اوست.در زمان حضور امام، خودش اقامه مى‏كند، و در زمان غيبت‏بر فقيه عادل جامع الشرائط كه به ادله نيابت عامه، متكفل وظائف امام است واجب است اقامه كند.

نماز جمعه واجب است‏به وجوب مطلق، نه به وجوب مشروط، مانند حج نسبت‏به استطاعت، بلكه مانند نماز ظهر است نسبت‏به طهارت و غسل و وضوء.و بنابراين امام و حاكم شرع، شرط انعقاد و صحت و شرط واجب است نه شرطوجوب.فلهذا اگر امام در غيبت ‏بود و فقيه جامع الشرائط قدرت بر حكومت نداشت، و در تقيه بسر مى‏برد، بواسطه ترك نماز جمعه، همه مردم گنهكارند به جهت ترك نماز عينى تعيينى كه حائز اهميت‏سرشارى است.

و بر همه آنها واجب است قيام كنند و تشكيل حكومت اسلامى دهند، تا آن امام غائب ظهور كند، و يا فقيه مقبوض اليد، مبسوط اليد گردد، و بتواند اجراء حدود كند، و منع از ثغور اسلام بنمايد، و از جمله وظائف حاكم، تشكيل نمازهاى جمعه در قلمرو حكومت اوست.

افرادى كه در زمان حكومت جائره نماز جمعه نمى‏خوانند، معذب مى‏شوند كه: چرا تشكيل حكومت اسلامى نداده‏ايد؟ ! كه بتوانيد نماز جمعه بخوانيد، گر چه با نداشتن حاكمى چنين، نماز از آنها صحيح نيست و مردود است.

و بهمين جهت كه روز جمعه، روز عيد و اجتماع است، و مردم پاك و پاكيزه مى‏شوند، و از خطاها و گناهان يكهفته گذشته بيرون مى‏آيند، دعاها در آن روز مستجاب، و شب جمعه نيز داراى اهميت و خصوصيتى براى تهيؤ و آمادگى وظائف روز مى‏شود، كه از ساير شب‏ها ممتاز مى‏گردد.

بازگشت به فهرست

عيد غدير ، أفضل‌ اعياد است‌
اما عيد غدير، كه اشرف و افضل اعياد است، به جهت ربط امت‏با امام، و وحدت دل‏هاى آنان با ولايت، و ورود در سلك سالكان راه، و روندگان طريق مودت و محبت و ايثار و انفاق، و عقل و شعور، و گسترش نور ربانى، و نفحات قدسيه سبحانى، و ارتباط ملك با ملكوت است.

عيد غدير، روز عبوديت و تسليم در برابر حق، و خروج از فرعونيت نفس اماره، و انداختن ريسمان ذل رقيت‏حضرت سبحان است، و اقرار و اعتراف به يگانه خاصه از خواص درگاه با عظمت او، و قدم در صراط مستقيم ايقان نهادن، و گام استوار و راستين در ترك تجاملات نمودن، و بدون شائبه و تعارف به حق و حقيقت و واقعيت در آمدن، و از زمره بهائم خارج شدن، و به صف انسان پيوستن است.

عيد غدير، نداى حضرت قدوس و سبوح را: به حصر ولايت در قرآن كريم به ايها الرسول بلغ پاسخ صحيح دادن، و گفتار حضرت پيامبر اعظمش را به: من كنت مولاه فعلى مولاه با جان و دل پذيرفتن، و در تحت دعاى اللهم وال من‏والاه قرار گرفتن، و از نفرين خانمان سوز و عاد من عاداه بيرون شدن، و استقبال از و انصر من نصره، و استدبار از و اخذل من خذله نمودن است.

عيد غدير، تماشاى جمال ملكوتى مولى الموالى امير المؤمنين عليه السلام را بر روى دو دست پيغمبر معظم، در فراز منبر برآمده بر پالانهاى اشتران، در زير درختان سمرات وادى جحفه در غدير خم، و نمايش دادن ولايت را به كافه مردم، و نزول ملكوت و جبروت در اين عالم ملك است كه: هان اى دشمنان على و اى مخالفان اهل بيت كه پيوسته رسول خدا را با شكايت‏هائى كه از على مى‏كرديد، آزار و اذيت مى‏رسانيديد، اينك بدانيد كه: على سزاوار شكايت نيست، و در خور اذيت و آزار نيست.

او والى ولايت، و يگانه شاهباز بلند پرواز سدره‏نشين كاخ عرفان است.او از خود شما به جان‏هاى شما نزديكتر است، و ولايتش بيشتر است.او تكوينا و تشريعا سيد و سالار و سرور و سپهسالار شماست!

پيغمبر على را به اطراف بگردانيد، تا همه ببينند، همچون زليخا كه يوسف را به زنان مصرى نشان داد كه اى زنانيكه مرا در عشق اين جوان، مورد ملامت قرار داده‏ايد، و مى‏گوييد: تو كه ملكه عزيز مصر هستى، ملكه وجاهت و زيبائى، آخر حيف نيست كه مفتون يك جوان گمنام كه بنده شما و زر خريد شماست‏شده‏اى؟ !

زليخا زنان مصر را دعوت كرد، و در يك خانه دو در قرار داد، و به هر يك از آنها يك ترنج و يك كارد داد كه: يوسف مى‏آيد، و از اينجا عبور مى‏كند، شرط ادب شما اينست كه همين كه او را ديديد، با اين كارد يك قطعه از ترنج، ترنج‏خوشبو و معطر ببريد، و به او به رسم هديه تعارف كنيد!

زليخا يوسف را از يك در وارد كرد، از جلوى زنان مصرى عبورى نموده، و از در ديگر خارج شد.همينكه زنان چشمشان به آن جمال كه نمونه‏اى از جمال حضرت حق بود افتاد، و خواستند ترنج را ببرند، و به يوسف تقديم كنند، سر از پا نشناختند، و دست از ترنج نشناختند، دستهاى خود را بجاى ترنج‏بريدند، و خون جارى شد، و نفهميدند.

گرش ببينى و دست از ترنج‏بشناسى روا بود كه ملامت كنى زليخا را

يوسف كه خارج شد زليخا زنان مصرى را گفت: اين چه وضعى است؟ اين چه كيفيتى است؟ ! چرا لباسهاى سپيد خود را خونين كرده‏ايد؟ چرا دستهايتان را بريده‏ايد؟

زنان نگاهى به دست‏ها و به دامن‏هاى خود نمودند، و يكباره گفتند: حاش لله ما هذا الا ملك كريم: [18]سبحان الله اين جوان نيست مگر فرشته‏اى بلندپايه!

زليخا گفت:

فذلكن الذى لمتننى فيه[19]

اين همان جوان زر خريد و بنده ماست، كه شما مرا درباره او به ملامت و سرزنش كشيده بوديد!

پيامبر هم على را به روى دست‏بلند كرد، تا همه مردم ببينند، و بدانند كه آن جوانى كه از او بدگوئى مى‏كردند، و بغض و كنيه و احقاد بدريه و حنينيه و شرف و منزلت عظيم او، از جهت‏شجاعت و علم و عرفان و ايثار، و حالات روحى، و جذبات سبحانى و غيرها به آنها اجازه نمى‏داد، در مقابل او خاضع باشند و ابهت و جلالت او را گردن نهند، و حسدهاى ديرين، مانع مى‏شد كه بند طوع او را بر گردن نهند، اينك بر روى دستهاى پيامبر خاتم الانبيآء و المرسلين سيد ولد آدم، شفيع پيغمبران سلف و شاهد آنها در پيشگاه موقف الهى، ارائه مى‏شود، كه اسلام و ايمان در او منطوى است، و عملى مقبول نيست مگر به پيروى از او، و از منهاج او و سنت او. اوست قسيم بهشت و دوزخ.اوست ميزان عدل و نصفت.اوست مخزن اسرار و گنجينه معرفت.اوست از هر مؤمنى به او اولاتر و نزديكتر.اوست‏حامل قرآن.اوست فرقان بين حق و باطل.اوست مامور به جنگ بر تاويل كتاب خدا، همچنانكه پيامبر مامور بود به جنگ بر تنزيل آن.اوست لوادار دفع و قلع و قمع ناكثين و قاسطين و مارقين.اوست‏شهيد در محراب عبادت در بيت‏خدا همانطور كه ميلادش در كعبه و بيت‏خدا بود.

عيد غدير نمايشگر اين تجليات، و بروز و ابراز و ظهور و اظهار اين واقعيات است.

بازگشت به فهرست

أئمّة‌ شيعه‌ و شيعيان‌ ، عيد غدير را زنده‌ نگه‌مي‌دارند
و بهمين جهت عنايت‏خداوندى بر آن شد كه حديث غدير شهره آفاق گردد، و در زبان‏ها سارى و جارى شود.و روز غدير، موسم پراهميت گردد، تا حجتى قائم براى متابعان امام حق و مقتداى امت‏شود.فلهذا پيوسته ائمه طاهرين سلام الله عليهم، اين واقعه را زنده نگه مى‏داشته‏اند، و با مخالفان به آن احتجاج مى‏نمودند، و اصحاب بزرگوار و گرامى و تابعين ذوى العزة و الاحترام و علمآء سلف، خلفا عن خلف در مجالس و محافل، و در مجتمعات با ذكر اشعار و قصائد آبدار، به رغم مرور دهور و گردش ايام، اين واقعه را تازه و جديد و طرى به نسل‏هاى آينده مى‏سپرده‏اند.

امامان معصومين سلام الله عليهم اجمعين، شيعيان خود را امر به شادى و سرور و تهنيت و تبريك و تسليم و روزه و انفاق در اين روز نموده، و با عنوان عيد، و نام و نشانه عيد با آن رفتار مى‏نمودند.

و بالاخص طائفه اماميه در اين روز، اجتماع عظيمى در كنار مرقد مطهر مولى امير المؤمنين عليه السلام در نجف اشرف دارند، و زيارتى غدير از زيارتى‏هاى مخصوصه آن حضرت است.رجال شيعه از قبائل و شهرهاى دور و نزديك، گرداگرد قبر آن حضرت اجتماع دارند، و زيارت مخصوصه او را كه از ائمه طاهرين روايت‏شده، و حاوى جميع كمالات و بيانگر همه مقامات و درجات اوست مى‏خوانند، و از كتاب و سنت آنچه را براى دفع مخالفان است، با حجت‏هاى دامغه بازگو مى‏كنند.

و در تمام شهرها و حتى قرآء و قصبات، روز غدير، روز عيد رسمى است، و مليون‏ها مرد و زن مسلمان اعم از شيعه و سنى، اين روز را محترم مى‏شمارند، و به آداب عبادى و امور حسبى و قربى مشغول مى‏شوند.

سنت عيد گرفتن در روز غدير، به اين داستان، خلود و دوام بخشيده است، و متن غدير را ثابت و محقق، و گذشتگان آن را به آيندگان مى‏سپارند.بيدارى به عبادت در شب غدير، و صله ارحام و ضعفآء و توسعه بر عيال، و زينت‏بستن، و لباس‏هاى نو و جامه‏هاى پاك و پاكيزه پوشيدن، و احسان و بر و گسترش خيرات و مبرات در اين روز، همه و همه از موجبات بقآء اين اثر جاويد است، تا مردم‏به دنبال ريشه و سرچشمه غدير بروند، و تفحص و تجسس از اصل قضيه بنمايند، و شاخه‏هاى ايمان در دل‏هاى ايشان رشد كند و قوى گردد.

و چقدر زيباست كه ايرانيان امروزه كه در اثر غرب‏زدگى مبتلا به آداب و رسوم ملى باستانى، و عيدهاى مجوسى و زردشتى شده‏اند، و غالبا در ايام نوروز براى خود و خانواده خود لباس نو تهيه مى‏كنند و جشن و سرور دارند، اين بدعت زشت را ترك نموده، و عيد غدير را كه ستون ايمان است‏به عنوان تعطيل رسمى تا چند روز براى ديدن‏ها و سرورها، و تجديد لباس‏هاى كهنه به لباس‏هاى نو قرار دهند، تا يكسره ديو زشت طبيعت جاى خود را به فرشته رحمت دهد، و شيعه كه پيوسته كارهايش از روى تعقل و حساب بوده است، در اين مقطع نيز بى‏حساب و غافلگير در دام نيفتد.

عيد غدير، سلسله مكتب تشيع را در هر سال، گذشته را به آينده متصل مى‏كند و رشته را دوام مى‏بخشد، و پيوسته ديو شوم و غول استكبار و خودسرى را منكوب، و مبارزه با آنرا جاودان مى‏كند.

بازگشت به فهرست

در اينجا ذكر دو نكته لازم است:

عيد غدير ، در نزد سائر مسلمين‌ از عامّه‌
اول آنكه اين عيد، اختصاص به شيعه ندارد، گر چه در شيعه مزيد عنايت و علاقه خاصى به آنست، اما از نقطه نظر اصل احترام و عيد قرار دادن، ساير افراد مسلمين غير از نواصب و خوارج، اين روز را محترم مى‏شمارند، و عيد مى‏گيرند، و روى همين اصل است كه مسعودى گفته است: پيامبر اكرم درباره امير المؤمنين على بن ابيطالب (رضى الله عنه) در غدير خم گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه.و اين در روز هجدهم از ماه ذوالحجه بوده است.و غدير خم نزديك آبى است كه معروف است‏به خرار در ناحيه جحفه، و ولد على و شيعته يعظمون هذا اليوم.[20]

و اولاد على و شيعان او اين روز را معظم مى‏دارند.

و محمد بن طلحه شافعى گويد: ترمذى در صحيح خود، با اسناد خود از زيد بن ارقم روايت كرده است كه: رسول خدا فرمود: من كنت مولاه فعلى‏مولاه و با اين لفظ فقط ترمذى آورده و چيزى بر آن نيفزوده است.ولى غير ترمذى نيز روزى را كه اين جمله را رسول خدا گفت، و موضعى را كه در آن بيان كرد آورده‏اند، و آن هنگام بازگشت رسول خدا از حجة الوداع بود، در روز هجدهم از ذوالحجه، و موضع ما بين مكه و مدينه در محلى كه به آن خم مى‏گفتند، در غديرى كه آنجا بود.و به همين مناسبت آن را روز را غدير خم نام نهادند.و خود امير المؤمنين در شعرى كه سروده‏اند، و ما در گذشته آورديم، نام غدير خم را برده‏اند.و اين روز عيد شد، و موسم و محل اجتماع مردم قرار گرفت، چون وقتى بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله على را به اين منزلت رفيع تخصيص و تشريف داد، و احدى از مردم را در اين منزله و مرتبه با على شريك نگردانيد.[21]

و ابن خلكان در ترجمه احوال المستعلى پسر المستنصر بالله آورده است كه: بويع فى عيد غدير خم و هو الثامن عشر من ذى الحجة سنة سبع و ثمانين و اربعمائة. [22]

«مستعلى در روز عيد غدير خم، مردم با او به خلافت‏بيعت كردند، و آن روز روز هجدهم از شهر ذو الحجه سنه 487 از هجرت بود» .

و علامه امينى گويد كه: ابن خلكان نيز در ترجمه المستنصر بالله عبيدى آورده است كه: او در شب پنجشنبه، دوازده شب مانده به آخر ماه ذو الحجه سنه 487 وفات يافت.

آنگاه ابن خلكان گويد : اين شب همان شب غدير است ، يعني شب هجدهم از ذوالحجه ، و آن غدير ، غدير خم است ( با ضم خاء و تشديد ميم ) و من جماعت كثيري را ديده ام كه مي پرسند : اين شب در چه موقع از ذوالحجه بوده است ؟ و اين مكان بين مكه و مدينه است و در آنجا غدير آبي ( بركه و آبگير) است و گفته مي شود كه در آنجا نيزاري هم بوده است. و چون پيغمبر اكرم عليه السلام از مكه شرفها الله تعالي در سال حجه الوداع باز مي گشتند ، و به اين مكان رسيدند ، بين خود و علي بن ابي طالب عقد برادري بستند و گفتند : عَلِيٌّ مِنيِّ كَهَارُونَ مِنْ مُوسَي.اللَّهُمَّ و الِ منْ َوالاُه ، وَ عَادَاهُ مَنْ عَادَاهُ ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

و شيعيان به اين روز تعلق و وابستگي بزرگ دارند. و حازمي گويد : غدير خم يك وادي است بين مكه و مدينه در جحفه كه در آنجا غديري است و پيامبر در آنجا خطبه خواندند و آن وادي معروف است به شدت وخامت و ترس ، و زيادي حرارت. الخ كلام ابن خلكان.

وثعالبي در (( ثمار القلوب )) بعد از آنكه شب غدير را از شبهاي مشهوره و معروفه در نزد امت شمرده است ، گويد : و آن شب شبي است كه فرداي آن رسول خدا عليه السلام بر روي جهاز اشتران خطبه خواندند، و در آن خطبه گفتند : مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ. اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. و شيعه أين شب را بزرگ مي دارد و به قيام و عبادت تا به صبح مي گذراند.[23]

و از مويدات اين عيد ، تبريك و تهنيتي است كه شيخين و امهات المومنين ( زنهاي رسول خدا ) و ديگران از صحابه ، به امر رسول خدا به امير المومنين گفتند : و معلوم است كه تهنيت از خواص عيد و ايام سرور است.

دوم : آنكه تاريخ زمان اين عيد ، به زماني دور دست بر مي گردد ، كه همين طور متصلاً تواريخ نشان مي دهد ، تا مي رسد به زمان و عصر رسول خدا كه ابتدايش همان روز عيد غدير سنه دهم از هجرت بعد از حجه الوداع است كه رسول خدا براي برپاكردن اين مراسم در بيابان وسيع و در حضور جماعت معظم از براي برپا كردن اين مراسم در بيابان وسيع و در حضور جماعات معظم از مسلمين ، مقر و مستقر حكومت خود را بعد از خود ، از جهت وجهه دنيويه و دينيه معين كرد و براي حضار از آنها مستواي شامخ و ممشاي واضح جيلاً بعد جيل ونسلاً بعد نسل مشخص نمود ، و فرمود : فَلْيُبَلَّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ بايد حضار به غائبين برسانند و اين مشهد عظيم را بعد از ورود خود در اوطان بازگو كنند و عليهذا آن روز موسم عظيم و روز مشهودي بود كه هر شخص منتحل و متعلق به اسلام را در برابر چنين بنيانگذاري متين براي امامت و خلافت مسلمانان مسرور و فرحمند مي ساخت و بدين موهبت كبري ، مبتهج و خوشحال مي نمود كه راه شريعت و انوار احكام آن ادامه مي يافت ، بطوري كه آراؤ فاسده و اهواء كاسده بتوانند با اين منهج تا روز بازپسين در مسير خود حركت كنند و به كمال نفساني و تماميت خود از قوه و استعداد به فعليت نائل آيد.

و كدام روزي در خور آن است كه از غدير ، اعظم و اكبر و اشرف باشد ؟ با آنكه اكمال دين و اتمام نعمت ، و بيان شاهراه طريق و تمسك به عروه الوثقاي حق، در اين روز مقرر شد. پس عيدي اعظم است كه قرآن كريم به توسط جبرئيل، حامل امين وحي الهي با زبان ارشاد و خطابه و امر و انشاء حضرت رسول اللهي ، آن را پايه ريزي كرده و بر اين اساس متين ، استوار ساخته است
شاهان‌ بايد به‌ عوض‌ تاجگذاري‌ ، عيد غدير را عيد كنند
اگر چه امروزه شاهان به خطا و زلت ، و جفا و غفلت ، روز قرار بر اريكه سلطنت و بر عريشه حكومت خود را عيد مي گيرند و محفل و محافلي پر از سرور و حبور و چراغاني و نقل پاشي ، و القاء خطبه ها و سرودن قصائد و شعرها و گستردن سفره هاك رنگين طعام ، تشكيل مي دهند و در بين اقوام و اجيال اين رويه مرسوم است و ليكن سزاوار شايسته است كه ديگر دست از اين اعتباريات بردارند ، و از اين مجازها عبور كنند و همگي مجتمعاً و متفق الكلمه ، روز غدير را كه روز حكومت عدل ، و امارت انصاف و روز پيشوائي حق و ولايت عظماي خداوندي است عيد بگيرند و مردم و امت را به اين راه و روش دعوت كنند. فَنِعْمَ الْمَنْهَجُ الْقَويمُ.

در آن روزيكه نص از جانب رسول خدا كه : لاَيَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي إنْ هُوَ إلاً وَحْيٌ يُوحَي مي باشد ، آمد كه عيد بگيرند و به تمام معني الكلمه تبجيل و تجليل و تكريم آن را به عمل آرند ، و چون عيد ديني و مذهبي و الهي است ، در زيادي كارهاي مقرب الي الله از روزه و نماز و دعا و ملاقات برادران ديني و تبريك و تهنيت گفتن خودداري نكنند و كف دست راست خود را بر كف دست راست برادران ايماني قرار داده ، مصافحه كنند و با شكر و سپاس حضرت ايزدمنان به پاس چنين موهبتي بگويند :

الْحَمْدُلِلّهِ الَّذي جَعَلَنَا مِنَ المُتَمَسِّكينَ بِوَلاَيَهِ أميرِالْمُؤْمِنينَ وَ اْلأئِمَّهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ.

(( حمد و سپاس ، اختصاص به خداوندي دارد كه ما را از تمسك كنندگان به ولايت اميرالمومنين و ائمه عليهم السلام قرار داد)).

و همچنين از انواع وجوه بر و احسان ، از قبيل اعطاء انگشتري و خلعت و لباس و هديه عطر و عود و عبير واطعام برادران مومن بالاخص ضعفاء و فقرا و ارحام و اهل علم و طلاب توام با عمل و سلاك راه خدا از شوريدگان و عاشقان مولي الموالي عليه السلام بنحو اتم و اكمل ، بجاي آورند.

بازگشت به فهرست

مصافقه‌ و بيعت‌ با مردم‌ با أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در روز غدير
و بر همين اصل بود كه پس از پايان خطبه ، حضرت رسول خدا امر كردند براي اميرالمومنين چادري و خيمه أي افراشتند و امر كردند كه مومنين بيايند و به خود آن حضرت تبريك و تهنيت گويند ، بر اثر تماتيت نعمنت و كماليت دين كه با پيوند ولايت به نبوت ثمر بخشيده و ميوه تر و تازه حيات را ارزاني داشته است.

و امر كردند كه بزرگان قريش و شيوخ انصار و مهاجرين و سرشناسان آنها بيايند و به امير المومنين عليه السلام تهنيت گويند و به عنوان امارت مومنين به لفظ السلام عليك يا اميرالمومنين سلام كنند و امارت و ولايت او را گردن نهند ، همچنانكه به شيخين : ابوبكر و عمر و زوجات خود امر كردند كه : بر اميرالمومنين وارد شوند و تهنيت گويند و سلام به امامت و حكومت نمايند ، در برابر اين مقام عظيمي كه حائز شده است و مصدر امر و نهي در اداره امور مسلمانان به عنوان خلافت رسول الله قرار گرفته است.

علامه اميني گويد : محمدبن جرير طبري در كتاب الولايه ، حديثي را با اسناد خود از زيدبن ارقم تخريج كرده است كه مقداري از آن را بيان كرديم و در آخرش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي گويد :

مَعَاشِرَ النَّاسِ ! قُولُوا : أعْطَيْنَاكَ عَلَي ذَلِكَ عَهْداً عَنْ أنْفُسِنَا وَ مِيثَاقاً بِألْسِنَتِنَا وَصَفْقَهً بِأيْدِينَا ، نُؤدِّيهِ إلَي أوْلاَدِنَا وَ أهَالينَا ، لاَ نَبْغِي بِذَلِكَ بَدَلاَ وَ أنْتَ شَهِيدٌ عَلَيْنَا وَكَفَي بِاَللهِ شَهيداً. قُولُوا مَا قُلْتُ لَكُمْ ! وَ سَلِّمُوا عَلَي عَلِيٍّ بِإمْرَهِ الْمُومِنينَ !

وقولوا : الْحَمدُلِلهِ الَّذي هَدَانَا لَهَذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلاَ أنْ هَدَانَا اللهُ ، فَإنَّ اللَهَ يَعْلَمْ كُلَّ صَوْتٍ وَ خَائِنَهَ كُلِّ نَفْسٍ. فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا[1]

قُولُوا مَا يُرْضِي اللَهَ عَنْكُمْ فَإنْ تَكْفُرُوا فإنَّ اللَهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ.[2]

(( أي جماعت مردم! بگوئيد ما از جانب نفس خودمان ، عهد و پيمان داديم و با زبان هايخود ميثاق نهاديم و با دست هاك خود مصافحه به بيعت و پذيرش ، با تو أي پيغمبر داده ايم كه : اين ولايت علي را به اولادمان و به اهل عشيره مان برسانيم و اداء حق كنيم كه هيچگاه به جاي ولايت علي ، بدل و عوضي نجوئيم وبر اين عهد استوار باشيم ! و تو أي پروردگار ، شاهد و گواه بر ما هستي! و كافي است كه خداوند شهيد حاضر و گواه باشد.

آنچه را كه من به شما گفتم ، بگوئيد ! و بر علي به عنوان امير و پيشواي مومنين سلام كنيد و بگوئيد :

سپاس و حمد مختص خداوندي است كه ما را بدينجا و بدين امر ولايت هدايت كرد و اگر خداوند ما را هدايت نمي كرد ، هيچگاه ما چنان نبوديم كه بتوانيم هدايت شويم.

خداوند از هر سر و صدائي خبر دارد و هر نفس خائن را مي شناسد ، پس هركس كه اين عهد و ميثاق را بشكند ، شكست بر نفس خودش وارد ساخته است و هركس كه وفا كند به آنچه كه خداوند با او پيمان نهاده است ، پس خداوند البته به او اجر و پاداش عظيمي عنايت مي كند.

بگوئيد ، آنچه را كه خداوند را از شما راضي مي كند و اگر كفران نمائيد ، پس خداوند از شما بي نياز است))!

زيدبن ارقم گويد : در اينجا مردم مبادرت مي كردند به گفتار سَمِعْنَا وَ أطَعْنَا عَلَي اللَهِ وَ رَسُولهِ بِقُلُوبِنَا (( شنيديم و با جانهايمان امر خدا و رسولش را پذيرفتيم و گردن نهاديم )).

بازگشت به فهرست

بيعت‌ أبوبكر و عمر با أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ ولايت‌
و اولين كسي كه با پيغمبر صلي الله عليه و آله مصافقه كرد ( دست داد به عنوان بيعت و پذيرفتن پيمان ) ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و سپس باقي مهاجران و انصار بودند و سپس باقي مردم پيوسته بيعت مي كردند تا نماز ظهر و عصر را با هم در يك زمان به جاي آوردند و اين مصافقه و بيعت مردم به طول انجاميد ، تا آنكه پيامبر نماز مغرب و عشاء را با هم در يك زمان به جا آوردند و تا ثلث از شب كه سپري شد پيوسته بطور پي در پي بيعت و مصافقه صورت مي گرفت.

و أحمدبن مُحمد طَبَريّ شهير به خليلي در كتاب مناقب علي بن ابيطالب كه در سنه 411 در قاهره تاليف شده است ، از طريق شيخ خود محمدبن ابي بكربن عبدالرحمن اين روايت را آورده است و در آن روايت گويد : مردم براي بيعت نمودن با علي بر يكديگر پيشي مي گرفتند و مي گفتند :

سَمِعْنَا وَ أطَعْنَا لِمَا أمَرَنَا اللَهُ وَ رَسُولُهُ بِقُلُوبِنَا وَ أنْفُسِنَا وَ ألْسِنَتِنَا وَ جَمِيِعِ جَوَارِحِنا ثُمَّ انْكَبُّوا عَلَي رَسُولِ اللَهِ وَ عَلَي عَلِيٌّ بِأيْدِيهِمْ.

(( شنيديدم و با جانهايمان و دل هايمان و زبانهايمان و با تما اعضاء و اجزاء بدنمان اطاعت كرديم و پذيرفتيم آنچه را كه خداوند و رسول او به ما امر كردند. و سپس با دست هاك خود خود را به روي رسول خدا و به روي علي مي انداختند براي بيعت )).

و اولين كساني كه به عنوان پيمان و بيعت دست دادند با رسول خدا ، ابوبكر و عمر و طلحه و زبير بودند و پس از آنها باقي مهاجرين و مردم بنا بر اختلاف طبقات و مقدار منزلت آنها ، تا جائيكه نماز ظهر و عصر در وقت واحد خوانده شد ، و نماز مغرب و عشاء نيز در وقت واحد خوانده شد ، و پيوسته تا ثلث از شب در بيعت و مصافقه پي در پي مي آمدند و رسول خدا هر وقتي كه فوجي بعد از فوج ديگر مي آمدند مي گفت : : الْحَمدُلِلهِ الَّذي فَضَّلَنَا عَلَي جَميِع العالَمينَ (( سپاس و حمد ، اختصاص به خداوندي دارد كه ما را بر همه اهل عالم برتري دارد)).

و اين مصافقت و بيعت از آن به بعد ، رسم و سنت شد و كساني كه حقي در اين امر نداشتند آن را براي خود به عمل آوردند.

و در كتاب النشرو الطي گويد : و مردم مبادرت مي كردند به بله بله گفتن كه نعم نعم سمعنا و اطعنا امرالله و رسوله ، آمنا به بقلوبنا . و بر پيغمبر وعلي هجوم مي آوردند و ازدحام مي نمودند تا نماز ظهر و عصر در يكجا خوانده شد. و باقي آن روز نيز به بيعت اشتغال داشتند ، تا نماز مغرب و عشاء نيز با هم خوانده شد و هرگاه دسته أي براي بيعت مي آمدند ، رسول خدا مي گفت : الْحَمدُلِلهِ الَّذي فَضَّلَنَا عَلَي جَميِع العالَمينَ .

و مَوْلَوِي وَلِيُّ اللَهِ لَكْهَنُوي در كتاب مرآت المومنين در ذكر حديث غدير گويد : عمر پس از اين با علي ديدار كرد و گفت : هَنِيئاً يَا ابْنَ أبِي طَالِبٍ ؟ أصْبَحْتَ وَ أمْسَيْتَ مَوْلَي كُلِّ مُوْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ (( گوارا باشد أي پسر ابوطالب ! صبح كردي و شب كردي ، در حالي كه آقاي من و آقاي هر مرد مومن و هر زن مومنه أي هستي )). و كان يهني اميرالمومنين كل صحابي لاقاه (( و هر صحابي كه اميرالمومنين را ديدار مي كرد ، به او تبريك و تهنيت مي گفت )).

و مورخ ابن خاوند شاه متوفي در 903 در روضه الصفا در جزء دوم ، از ج 1 ص 173 بعد از بيان داستان غدير گويد : سپس رسول خدا در خيمه أي مختص به خودش نشست و امر كرد تا امير المومنين علي عليه السلام در خيمه ديگر بنشيند و امر كرد تا كافه مردم علي را در خيمه خودش تهنيت گويند و چون مردان از تنهيت گفتن فارغ شدند ، پيامبر زنهاي خود را ( امهات المومنين ) را امر كرد تا اينكه به نزد علي در خيمه او بروند و تهنيت گويند. آنها رفتند و تهنيت گفتند و از كساني كه از صحابه كه علي عليه السلام را تهنيت گفت ، عمر بن خطاب بود كه مي گفت : هَنِيئاً لَكَ يَا ابْن أبي طَالِبٍ أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ وَ مَوْلَي جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤمِنَاتِ.

و مورخ غياث الدين متوفي در سنه 942 در حبيب السير ، در جزء سوم ، از ج 1 ، ص 144 گويد : و پس از آن اميرالمومنين به امر پيغمبر صلي الله عليه و آله در خيمه ديگري مختص به خودش نشست ، مردم براي ملاقات و زيارت او مي رفتند و او را تهنيت مي گفتند و در ميان آنها عمربن خطاب بود كه گفت :

بَخٍّ بخٍّ يَا ابْنَ ابِيطَالِبٍ ! أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ وَ مَوْلَي كُلَّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ !

و سپس پيغمبر زنهاي خود را ( امهات المومنين را ) امر كرد تا بر علي وارد شوند و تهنيت گويند.[3]

روايات وارده در تهنيت شيخين : عمر و ابوبكر بسياراست ، بزرگان حديث و تفسير تاريخ از اهل تسنن در كتب خود آورده اند و جماعت راويان و مورخان اين حديث به قدري است كه نمي توان آن را سبك شمرد ، بعضي به طور ارسال مسلم روايت كرده اند و بعضي با مسانيد صحيحه و رجال موثقي كه منتهي به صحابه أي مانند ابن عباس و براء بن عارب و ابوهريره و زيد بن ارقم مي شود و مرحوم علامه اميني آن روايات را در كتاب شريف الغدير از شصت كتاب معتبر و مشهور آنان كه مولفان آنها از مشاهير و اعاظم مشايخ عامه هستند آورده است.[4]

و ما در اينجا فقط از چند كتاب نقل مي كنيم :

1ـ ابواسحق ثعلبي در تفسير الكشف و البيان با سند متصل خود از براء بن عارب روايت كرده است كه او گفت : ما چون با رسول خدا در حجه الوداع در غدير خم فرود آمديم ، رسول خدا اعلان كرد كه : الصلوه جامعه. و در زير دو درخت ، زمين را براي رسول خدا جارو كردند ، پيامبر دست علي را گرفت و گفت : ألَسْتُ أوْلَي بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أنْفُسِهِمْ ؟ قَالُوا : بَلَي. پيامبر گفت : هَذَا مَوْلَي مَنْ أنَا مَوْلاَهُ ! اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ ! وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ! و به دنبال اين ، عمر علي را ديدار كرد و گفت : هَنِيئاً لَكَ يَا ابْن أبي طَالِبٍ أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ !

2ـ شيخ الاسلام حموئي در فرائد السمطين ، با سند متصل خود ار شهربن حوشب از ابوهريره آورده است كه : هركس درروز هجدهم ذوالحجه روزه بگيرد ، خداوند براي او اجر شصت سال روزه را مي نويسد. و آن روز ، روز غدير خم است ، در آن هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله دست علي عليه السلام را گرفت و گفت : مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ. اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ در اين حال عمربن خطاب به علي گفت : بَخٍّ بخٍّ يَا ابْنَ ابِيطَالِبٍ ! أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ وَ مَوْلَي كُلَّ مُسْلِمٍ .[5]

بازگشت به فهرست

تهنيت‌ و تسليم‌ شيخين‌ با أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ ولايت‌
3ـ خطيب خوارزمي با يك سند متصل خود از برآء بن عازب روايت كرده است كه : ما با رسول خدا از حج مراجعت مي كرديم. آنگاه عين متن روايتي را كه ما از ثعلبي در (( كشف و بيان )) آورديم ، آورده است و در پايان نيز گويد : عمربن خطاب ، علي را ديدار كرد و گفت : هَنِيئاً لَكَ يَا ابْن أبي طَالِبٍ أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ !

. وبا سند ديگر متصل خود ، از ابوهريره ، متن روايتي را كه ما را از حموني در (( فرائد السطين )) آورديم ، روايت كرده است و در پايان نيز گويد : فقال له عمربن الخطاب : بَخٍّ بخٍّ يَا ابْنَ ابِيطَالِبٍ ! أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ وَ مَوْلَي كُلَّ مُسْلِمٍ .[6]

4ـ احمد بن حنبل ، در مسند خود با سند متصل ، از عدي بن ثابت ، از برآء بن عازب آورده است ، كه او گفت : ما با رسول خدا در سفري بوديم و در غدير خم فرود آمديم و در ميان ما ندا داده شد : الصلوه جامعه ، و در زير دو درخت را براي رسول خدا جارو زدند و نماز ظهر را به جاي آورد و دست علي را گرفت و گفت : الستم تعلمون اني اولي بكل مومن من نفسه ؟ گفتند : آري و در حاليكه دست علي را گرفته بود گفت : من كنت مولاه فعلي مولاه. الهم وال من والاه و عاد من عاداه. و پس از اين عمر با علي ملاقات كرد و گفت: هَنِيئاً لَكَ يَا ابْن أبي طَالِبٍ أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ ![7]

5ـ حافظ ابوبكر خطيب بغداداي ، از حبشون بن موسي بن أيوب [8]با سند متصل روايت ميكند كه از شهربن حوشب ، از ابوهريره كه او گفت : كسي كه روز هجدهم از ماه ذي الحجه را روزه بگيرد ، ثواب روزه شصت ماه براي او نوشته مي شود و آن روز غدير خم است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله دست علي را گرفت و گفت : الْسْتُ وَلِيَّ الْمؤْمِنينَ ؟ گفتند : بلي يَا رَسُولَ اللهِ !

پيامبر گفت : مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ. پس از اين عمر بن خطاب گفت : بخ بخ لك يا ابن ابي طالب! اصبحت مولاي و مولي كل مسلم ! و در اين حال خداوند نازل كرد :

اليوم اكملك لكم دينكم. و كسي كه روز بيست و هفتم از ماه رجب را روزه بدارد ، ثواب روزه شصت ماه براي او نوشته مي شود و آن روز اولين روزي است كه جبرائيل عليه السلام بر محمد صلي الله عليه و آله نازل شد. و اين روايت به نام روايت حبشون مشهور است.[9]

6ـ حافظ ابن عساكر دمشقي ، با دو سند از برآء بن عازب روايت مي كند كه : ما با رسول خدا حج كرديم ، و پس از آن داستان نزول و خطبه را در غدير خم شرح مي دهد ، در يك روايت مي گويد : عمربن خطاب گفت :

هنيئاً لك يا ابن ابي طالب ! اصبحت اليوم ولي كل مومن ! [10]و در روايت ديگر مي گويد : عمر به او گفت : هَنِيئاً لَكَ يَا ابْن أبي طَالِبٍ أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ![11]

و با دو سند ديگر از ابوهريره روايت مي كند : سند اول همان روايتي است كه ما از ((تاريخ بغداد )) به روايت حبشون نقل كرديم[12] و سند دوم روايتي است كه از ابوبكربن مرزقي ذكر مي كند و در پايان آن عمر مي گويد : بَخٍّ بخٍّ يَا ابْنَ ابِيطَالِبٍ ! أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ وَ مَوْلَي كُلَّ مُسْلِمٍ[13]

و همچنين در تفسير گفتار شافعي كه والء را به معناي ولاء اسلام گرفته است ، قول عمر را ذكر كرده است . ابن عساكر با سند خود از ربيع بن سليمان روايت ميكند كه من از شافعي شنيدم كه در معناي گفتار پيغمبر به علي بن ابيطالب : من كنت مولاه فعلي مولاه مي گفت : مراد ولاء اسلام است، همانطور كه خداوند عزوجل مي گويد : ذَلِكَ بِأنَّ اللَهَ مَوْلَي الَّذِينَ آمَنُوا و أنَّ الْكافِرينَ لاَ مَوْلَي لَهُمْ.[14]

و اما گفتار عمر بن خطاب به علي أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ كُلَّ مومن ! مي گويد : ولي كل مسلم.[15]

باري از آنچه ما مفصلا در معناي ولاء ذكر كرديم ، همچون آفتاب روشن شد كه : اين تفسير شافعي غلط است و مراد از ولاء ايمان ، ولايت به همان معناي امارت و امامت و سروري و پيشوائي است كه ملزوم قرب و آن ملزوم معناي اول و واقعي آن است كه : الْوَلآءُ حُصُولُ الشَّيْئَيْنِ فَزَائِداً حُصُولاً لَيْسَ بَيْنَهُمَا مَا لَيْسَ مِنْهُمَا. وَعلي كل تقدير ، شاهد ما از گفتار شافعي استشهاد به حديث عمر در تهنيت است.

بازگشت به فهرست

تهنيت‌ عمر به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در روز غدير
7ـ حافظ ابولقاسم حسكاني در شواهد التنزيل در تحت روايات وارده در آيه مباركه : اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا شش روايت ذكر كرده است كه در دو تاي آنها تهنيت عمر ذكر شده است.

اول از حاكم پدرش ، از ابوحفص شاهين ، با سند خود از ابوهريره نيز كه در آن ثواب روزه روز غدير آمده است و در پايان دارد كه عمر بن خطاب گفت : بخ بخ لك يا ابن ابي طالب.[16]

دوم از ابوبكر يزدي ، با سند خود از ابو هريره نيز كه در آن اجر و پاداش شصت ماه روزه در روز غدير ذكر شده است. و پس از قضيه خطبه رسولخدا و اعلان ولايت : مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ، عمر بن خطاب گفت : بخ لَكَ يَا ابْن أبي طَالِبٍ أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ كُلِّ مُؤْمِنٍ! و خداوند نازل نمود : اليوم اكملت لكم دينكم.[17]

8 ـ فخر رازي در زيل آيه يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك گويد : وجه دهم آن است كه : اين آيه در فضيلت علي بن ابيطالب نازل شده است و چون اين آيه فرود آمد پيغمبر دست علي را گرفت و گفت : مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. پس عمر علي را ملاقات كرد و گفت : هَنِيئاً لَكَ يَا ابْن أبي طَالِبٍ أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ ! اين قول ابن عباس ، و برآءبن عاذب و محمد بن علي است.[18]

9ـ شهرستاني در ( ملل و نحل ) گويد : و مثل آنچه جاري شده است در كمال اسلام و انتظام حال ، در وقتي كه گفتار خداوند تعالي نازل شد به : يَا أيٌّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ و چون رسول خدا به غدير خم رسيد ، امر فرمود زير درخت ها را پاك كنند و ندا دادند : الصَّلَوهُ جَامِعَهٌ. و پس از آن در حالي كه بر روي جهاز شتران قرار گرفت ، گفت : مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ. اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ! وَ أدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ. و سه بار گفت : هَلْ بَلَّغْتُ ؟ آيا تبليغ كردم؟

اماميه مدعي هستند كه اين نص صريح است و ما تامل و دقت مي كنيم كه به چه كيفيت و به چه معنايي پيامبر صلي الله عليه و آله ولاي كسي بوده است ، همانگونه ولايت را درباره علي عموميت مي دهيم. و صحابه از معناي توليت همان را فهميده اند كه ما فهميده ايم ، حتي اينكه عمر در وقتيكه با علي روبرو شد ، گفت : طُوبَي لَكَ يا عَلِيُّ ! أصْبَحْتَ مَوْلَي كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ[19]

10 ـ ابن‌ حجر هَيتَمي‌ متوفّي‌ در سنة‌ 973 ، بعد از بيان‌ حديث‌ : مَن‌ كُنتُ مَولاَهُ فَعَلِيُّ مَوْلاَهُ كه‌ در جواب‌ بريده‌ فرمود ، كه‌ اوّلاً گفت‌ : يا بُرَيْدَةُ ألَسْتُ أوْلَي‌ بِألمُؤمِنِينَ مِن‌ أنفسِهِم‌ ؟! قُلتُ : بَلَي‌ يا رَسُولَ اللَهِ ! چنين‌ گويد كه‌ : ما بر فرض‌ تسليم‌ بر اينكه‌ مراد از مَولَي‌ ، أوْلَي‌ باشد ، وليكن‌ تسليم‌ نمي‌شويم‌ كه‌ مراد أولويّت‌ در امامت‌ است‌ ، بلكه‌ مراد اُولويّت‌ در پيروي‌ و متابعت‌ و قُرب‌ به‌ رسول‌ خداست‌ ، مثل‌ گفتار خداوند : إِنَّ أوْلَي‌ النَّاسِ بِإبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ . و ما هيچگاه‌ دليل‌ قطعي‌ و يا دليل‌ ظنّي‌ بر نفي‌ اين‌ احتمال‌ نداريم‌ ، بلكه‌ همين‌ احتمال‌ معيّن‌ است‌ ، زيرا كه‌ أبوبكر و عُمَر همين‌ معني‌ را فهميده‌اند .

و بهترين‌ دليل‌ براي‌ اين‌ احتمال‌ ، فهم‌ أبوبكر و عمر است‌ كه‌ آنها چون‌ حديث‌ را شنيدند به‌ علي‌ گفتند : أمْسَيْتَ يا ابنَ أبيطالبٍ مَولَي‌ كُلِّ موْمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ، و اين‌ حديث‌ را دارقطني‌ تخريج‌ كرده‌ است[20]‌.

منظور ما از روايت‌ شهرستاني‌ و ابن‌ حَجَر هَيتَمي‌ ، استشهاد به‌ تهنيت‌ شيخن‌ بود به‌ حضرت‌ مولي‌ الموالي‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ ، نه‌ به‌ معني‌ و مرادي‌ كه‌ آنان‌ در معناي‌ ولايت‌ از نزد خود آورده‌اند ، و آن‌ معني‌ را بر فهم‌ أبوبكر و عمر تحميل‌ كرده‌اند . زيرا ما در طي‌ دورة‌ «امام‌ شناسي‌» در مجلد پنجم‌ و هفتم‌ به‌ وضوح‌ به‌ اثبات‌ رسانده‌ايم‌ ، كه‌ ولايت‌ يك‌ معني‌ بيشتر ندارد ، و آن‌ عبارت‌ است‌ از رفع‌ حجاب‌ رسانده‌ايم‌ ، كه‌ ولايت‌ يك‌ معني‌ بيشتر ندارد ، و آن‌ عبارت‌ است‌ از رفع‌ حجاب‌ بين‌ دو چيز ، بطوري‌ كه‌ غير از ذات‌ آن‌ دو چيز ، چيز ديگري‌ در بين‌ نباشد ، و لازمة‌ اين‌ معني‌ ، قرب‌ و سيطره‌ و امامت‌ و إمارت‌ از جانب‌ خداوند است‌، در وقتي‌ كه‌ ولايت‌ بين‌ بنده‌ و خدا تحقّق‌ پذيرد . و همة‌ صحابه‌ بدون‌ استثناء همين‌ معني‌ را فهميده‌اند زيرا ايشان‌ عرب‌ بوده‌اند ، و به‌ حاقّ معناي‌ آن‌ علم‌ داشته‌اند .

عمر و ابوبكر نيز همين‌ معني‌ را فهميده‌اند ، و بر همين‌ اساس‌ با علي‌ سلام‌ كرده‌ ، و بيعت‌ نموده‌ و تهنيت‌ گفته‌اند ، وليكن‌ بعداً عملاً از التزام‌ بدين‌ معني‌ تجاوز و عدول‌ كرده‌اند ، و امامت‌ الهيّه‌ را به‌ دسائس‌ از آن‌ اهل‌ بيت‌ ، و علي‌ بن‌ أبيطالب‌ سلب‌ كرده‌ ، و به‌ خود اختصاص‌ داده‌اند ، و غاصب‌ اين‌ مقام‌ گرديده‌اند .

شيعه‌ مي‌گويد : شيخين‌ خيانت‌ كرده‌اند ، و عالماً عامداً خلافت‌ وامامت‌ را از اهل‌ بيت‌ رسول‌ خدا بيرون‌ برده‌اند ، و در اين‌ صورت‌ كجا مي‌توان‌ به‌ فهم‌ آنها استدلال‌ كرد ؟ آيا اين‌ استدلال‌ غير از خصاردة‌ به‌ مطلوب‌ است‌ ؟ و هيچيك‌ از اهل‌ تسنّن‌ و عامّه‌ نمي‌توانند ، فهم‌ اين‌ دو نفر را به‌ دليل‌ عملشان‌ دليل‌ بگيرند، زيرا عمل‌ آنها صراحةً تجاوز و تعدّي‌ بوده‌ است‌ .

غَزَّالِي‌ در كتاب‌ سِرُّ العَالَمِين‌ از اين‌ حقيقت‌ پرده‌ بر مي‌دارد و صريحاً مي‌گويد : عمر در جواب‌ رسول‌ خدا به‌ حديث‌ ولايت‌ : مَن‌ كُنتُ مَولاَهُ فَعَلِيُّ مَولاَهُ پاسخ‌ مثبت‌ داد ، و با تسليم‌ و رضايت‌ به‌ امامت‌ و ولايت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ بَخٍ بَخٍ لَكَ يَا أَبَاالحَسَنِ لَقَدْ أَصْبَحْتَ مَوْلاَيَ وَ مَولاَيَ كُلِّ مُؤمِنٍ وَ مؤمِنَةٍ گفت‌. و اين الفاظ دلالت بر تسليم و رضا و تحكيم امارت علي دارد و ليكن به واسطه غلبه هواي نفس اماره ، در اثر محبت به رياست و بر دوش گرفتن بار خلافت و بر افراشتن پرچم هاي بزرگ و نيز به علت به حركت در آمدن اشتياق قلبي آنها در صداي بهم خوردن پرچم هاك لشكر و در هم ريختن اسباب تازي با مردان جنگي ، در فتح شهرها و گشودن كشورها ، ايشان را از جام شراب هواي نفس اماره مست كرد تا به همان خلاف ديرين جاهليت خود باز گشتند و حق را به پشت سر انداختند و با ثمن بخس و بهاي بي ارزشي ، پيمان خداوند را فروختند و چه معامله بد و زيانباري كردند.

و رسول خدا پيش از آنكه مرگ او فرا رسد ، گفت : دوات وكاغذي بياوريد ، براي آنكه اشكال امر شما را از بين ببرم و براي شما بگويم كه چه كسي بعد از من استحقاق خلافت را دارد.

عمر گفت : اين مرد را رها كنيد كه هجر مي گويد و اختلاط بهمرسانده است ! و يا بواسطه غلبه مرض ، هذيان مي گويد و گفتارش نامعقول است[21] !

بازگشت به فهرست

تحليل شيعه‌ از يكايك‌ عمل‌ صحابه‌
شيعه يكايك كردار ايشان را مورد تحليل و بررسي قرار مي دهد و علي العمياء و كوركورانه به عنوان مارك سلف صالح و برچسب صحابي پيغمبر ، با آنها معامله عدالت و تقوي نمي كند ، بلكه با ذره بين هاك قوي تجزيه و جرح و تعديل به عمل مي آورد و هر صحابي را كه سخنش با عملش مطابق نباشد ، رد مي كند و هر صحابي را كه طبق قرآن و سنت رسول خدا عمل نكند ، مردود مي شمرد و تمام كتابهايي را كه عامه از فضائل و مناقب شيخين و همراهان و دست اندر كارانشان نوشته اند ، با ديده شك و ترديد و ابهام مي نگرد و قبول نمي كند و نمي تواند قبول كند ، زيرا با اين تاريخ وسيع و گسترده أي كه در روايت سازي در مناقب شيخين و معاويه و عثمان و امثالهم داريم ، كجا مي توان به يك منقبت از آنها يقين حاصل كرد و نويسندگان اين صحاح و مسانيد و سائر كتب ، چون از وعاظ السلاطين هستند و بر طبق مرام و عقيده خود و طبق مذهب و ممشاي خود ، اين كتب را گردآوري كرده اند ، از درجه اعتبار ساقط است و ما كه از كتب عامه رواياتي را كه در فضائل اهل بيت و در مثالب اعداء آنها ذكر مي كنيم از جهت حجيت است ، بلكه از جهت فن جدال و محكوم كردند و مفحم نمودن خصم است ، با مسلماتي كه خود بر آنها اعتراف دارند و خلاصه مكتب تشيع مكتب حق و بررسي واقعيات است و كنار زدند اباطيل و موهومات.

بازگشت به فهرست

بحث‌ سيّد ابن‌ طاوس‌ ، با فقيه‌ سنّي‌ مذهب‌ درحرم‌ كاظمين‌ عليهما السّلام‌
در اينجا مناسب است داستان تشيع يك فقيه سني مذهب را كه از مستنصريه بوده است ، به دست عالم جليل و فقيه نبيل : سيد ابن طاووس رحمه الله عليه ، در اينجا ذكر مي كنيم تا كيفيت ورود شيعه و مكتب شيعه در بحث روشن شود و دانسته شود كه همه عالم تسنن به ناچار بايد به حق اعتراف كند و دست از پيروي خلفاء غاصب بردارد ، به ناچار بايد از مكتب اهل بيت پيروي كند زيراكه مَاوَرَآءَ الْعُبَّادَانِ قَرْيَهٌ.[22]

سيد علي بن طاوس دركتاب (( كَشْفُ الْمَحَجَّه لِثَمَرَهِ الْمُهْجَهِ )) در فصل نود و هشتم مي گويد : بدان أي فرزند من! من در حرم مطهر مولانا حضرت موسي بن جعفر و حضرت امام محمد تقي عليه السلام بودم كه يك فقيهي سني از مدرسه مستنصريه بغداد ، بدانجا آمد و اين فقيه پيش از اين نيز با من تردد داشت وگاهي به سراغ من مي آمد. در اين وقت چون ديدم جاي آن دارد كه در مذهبش با او معاوضه كنم ، گفتم : أي فلان !

نظر تو چيست درباره اسبي كه از تو گم شود و به من متوسل شوي در پيدا كردن آن و يا آنكه اسبي از من گم شود و براي پيدا كردن و رد آن به تو متوسل شوم ! آيا پيدا كردن و رد كردن اين اسب ، كار خوبي و يا كار واجبي است ؟!

گفت : آري!

گفتم : اينك هدايت گم شده است ، يا از من و يا از تو ! و مصلحت در آن است كه بنشينيم و انصاف دهيم و در نفس هاك خود بنگريم ، ببينيم كه اين هدايت چه كسي گم شده است ، تا آن را به او برگردانيم ! گفت : آري.

گفتم : من با تو احتجاج نمي كنم و استدلال نمي نمايم با آنچه اصحاب من از شيعه نقل كرده اند ، زيرا كه آنها در نزد تو متهم هستند ، تو هم احتجاج و استدلال مكن به آنچه اصحاب تو از عامه نقل كرده اند ، زيرا كه آنها در نزد من و يا بنا بر عقيده من متهم هستند ، و ليكن ما احتجاج و استدلال به قرآن مي كنيم و يا به آنچه بين اصحاب من و اصحاب تو اجماعي و اتفاقي است و در آن خلاف نيست يا به آنچه اصحاب من براي تو و اصحاب تو براي من روايت كرده اند! گفت : اين عين انصاف است !

گفتم : نظر تو درباره روايات بخاري و مسلم در دو كتاب صحيح خودشان چيست ؟! گفت : حق است بدون شك !

گفتم : آيا ميداني كه مسلم درصحيح خود، از زيدبن ارقم روايت كرده است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله ما را در خم مخاطب قرارداد و در خطبه گفت : أيُّهَا النّاسُ إنّي بَشَرٌ يُوشِكُ أنْ اُدْعَي فَاُجيبَ وَ إنَّي مُخْلِفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ : كِتَابَ اللَهِ وَ عِتْرَتي أهْلَ بَيْتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أهْلِ بَيْتي اذكركم الله في اهل بيتي !

(( أي مردم من بشري هستم و نزديك است كه از طرف خداوند مرا بخوانند و من اجابت كنم و بميرم. و من در ميان شما دو چيز نفيس و گرانقدر از خود باقي مي گذارم : كتاب خدا و عترت من كه اهل بيت من هستند! من خدا را درباره اهل بيتم به ياد شما مي آورم! ))

گفت : اين مطلب صحيح است !

گفتم : ميداني كه مسلم در صحيح خود ، در مسند عائشه روايت كرده است از رسول اكرم كه چون آيه إنَّمَا يُريدُ اللَهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.

(( خداوند حقا اراده كرده است كه فقط از شما اهل البيت هرگونه پليدي و رجس را بزدايد و به مقام طهارت و پاكي مطلق برساند )) نازل شد ، آن حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام را جمع كرد و گفت : اينها اهل بيت من هستند!

گفت : آري ! اين مطلب صحيح است.

گفتم : آيا ميداني كه بخاري و مسلم ، در دو صحيح خود روايت كرده اند كه : طائفه انصار بعد از رحلت رسول خدا در سقيفه بني ساعده جمع شدند ، تا با سعدبن عباده بيعت كنند و آنها در پي ابوبكر و عمر نفرستادند و در پي هيچيك از مهاجرين نفرستادند ، تا اينكه چون خبر اجتماع انصار به ابوبكر و عمرو ابوعبيده رسيد ، آنها به سقيفه آمدند و ابوبكر به آنها گفت : من براي خلافت بر شما يكي از اين دو نفر : عمر و ابوعبيده را مي پسندم ! عمر گفت : من مقدم بر تو نمي شوم ! و عمر با ابوبكر به خلافت بيعت كرد و آن افرادي كه از انصار بيعت كردند ، با ابوبكر بيعت كردند و علي و بني هاشم تا شش ماه از بيعت امتناع كردند.

و ديگر اينكه بخاري و مسلم گفته اند ، در آنچه را كه حميدي از صحيح آن دو در يك جا گرد آورده است كه : در زمان حيات فاطمه براي علي عليه السلام در بين مردم منزلت و مكانتي بود ، و همين كه پس از شش ماه از رحلت پيغمبر ، فاطمه رحلت كرد ، وجوه مردم از علي انصراف نمودند.

و چون علي ديد كه : مردم از او برگشته اند ، خارج شد و با ابوبكر مصالحه كرد!

گفت : اين سخن ، صحيح است.

گفتم : نظر تو چيست درباره بيعتي كه از آن ، اهل بيت رسول خدا تخلف كرده اند ؟ آن اهل بيتي كه رسول خدا آنها را جانشين و خلف بعد از خودش قرار داده است و درباره آنها مردم را مخاطب ساخته و گفته است : آيه تطهير نازل شده است ؛ و آنها هم نه تنها در يك مدت كوتاهي از بيعت با ابوبكر تخلف ورزيده اند ، تا اينكه بتوان گفت بواسطه بعضي از مشاغل شخصي بيعت را به تاخير انداخته اند ، بلكه اين تاخير بيعت ، بعلت طعن و وارد كردن اشكال در خلافت ابوبكر بدون شك بوده است ، آنهم در مدت شش ماه. و اگر كسي از بيعت بواسطه غضبي كه بر خليفه دارد و يا بواسطه شبهه أي كه براي او پيدا شده است ، تخلف ورزد ، آن غضب در مدت كوتاهي برمي گردد و آن شبهه نيز در زمان كوتاهي زائل مي شود و نيازي بدين مدت طولاني يعني شش ماه ندارد.

و به مقتضاي حديث بخاري علي با ابوبكر بيعت نكرد ، مگر پس از آنكه فاطمه عليهاالسلام رحلت كرده بود و ديده بود كه : وجوه مردم از او برگشته اند و در اين صورت و كيفيت براي مصالحه با ابوبكر بيرون رفت.

و اين صورت حالي است كه بيانگر آن است كه او در حال اختيار و رضايت بيعت نكرده است.

و بخاري و مسلم نيز در اين حديث ، روايت كرده اند كه : احدي از بني هاشم بيعت نكردند تا زماني كهعلي عليه السلام بيعت كرد.

گفت : من در هيچيك از كارهايي كه سلف و صحابه انجام داده اند ، طعن و اشكال وارد نمي كنم !

بازگشت به فهرست

بيان‌ سيد ابن‌ طاوس‌ در موارد مختلفي‌ كه‌ صحابه‌ مخالفت‌ رسول‌ الله‌ كرده‌اند
گفتم : اين است قرآن كه گواهي مي دهد كه آنها درزمان پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم كارهايي رابه جا آورده اند كه به هيچ وجه نمي توانند و توانائي آن را ندارند كه ورود طعن و اشكال را بر خودشان انكار كنند و اين در حالي بود كه پيغمبر حيات داشت و مردم به او اميد داشتند واز او مي ترسيدند و وحي خداوندي بر او نازل مي شد و اسرار و مخفيات آنها را براي پيغمبر بيان مي كرد.

و چون جائز باشد براي آنها مخالفت با پيغمبر در زمان زندگي پيغمبركه مورد رجاء و مورد خوف آنهاست ، بنابراين در حال مرگ پيغمبر كه نه اميد دارند ونه ترسي دارند و ديگر وحي هم نازل نمي شود كه از نيات مختفي و كارهاي سرپوشيده و اسرار ايشان به پيغمبر خبر دهد. در اين صورت مخالفت آنها با پيغمبر اقرب است و نزديكتر.

گفت : در كجاي قرآن ، مخالفت آنها ذكر شده است ؟

گفتم : در مخالفت ايشان در خال خوف ، خداوند جل جلاله مي فرمايد :

وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ.[23]

(( ( و خداوند شما را ياري كرد ) در روز حنين ، در آن وقتي كه بسياري لشكر و سپاه شما ، شما را به شگفت در آورد و هيچ آن بسياري كثرت سپاه شما ، كاري براي شما نكرد و زمين با اين فراخي آن بر شما تنگ شد و سپس شما پشت كرده و رو به فرار گذاشتيد )) !

اصحاب تواريخ گفته اند كه در آنحال همه گريختند وبا پيغمبر نماند مگر هشت تن : علي عليه السلام و عباس و فضل بن عباس و ربيعه و ابوسفيان : دو پسران حارث بن عبدالمطلب و اسامه بن زيد و عبيده پسر ام ايمن. و نيز روايت شده است :ايمن پسر ام ايمن و خداوند درباره مخالفت آنها در حال امن گفته است :

وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنْ اللَّهْوِ وَمِنْ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ.[24]

(( و زماني كه كار لهوي را ببينند و يا تجارتي را بنگرند ، به سوي آن مي شتابند و تو را در حال نماز هنگام قيام تنها مي گذارند ! بگو : آنچه درنزد خداست از لهو و تجارت ، بهتر است و خداوند بهترين روزي دهندگانست )).

جمعي از مورخان ذكر كرده اند كه : پيامبر در روز جمعه مشغول خواندن خطبه بود ، كه به مردم خبر رسيد كه : شتراني زينت شده كه متعلق به بعض صحابه بود ، آورده است. مردم براي تماشاي آنها شتافتند و پيامبر را به حال قيام تنها گذاشتند ، در حالي كه در آن اشتران چيزي نبود كه به ايشان منفعتي بخشد. حالا گمان و پندار تو چيست اگر خلافتي براي آنها حاصل شود كه اميد منفعت در آن و رياست در آن را داشته باشند ؟!

و خداوند راجع به بدي معاشرت آنها با پيغمبر گفته است :

وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ. [25]

(( و اگر تو سخت رفتار و سنگين دل باشي ، از طرف تو پاشيده مي شوند و متفرق مي گردد ، بنابراين از گناهانشان بگذر و براي آنان مغفرت طلب كن و در امور با آنها مشورت كن ! ))

و اگر در سوء صحبت و بدي برخوردشان با پيغمبر ، معذور بودند ، خداوند نمي فرمود : از گناهانشان بگذر و براي آنان مغفرت طلب كن و در امور با آنها مشورت كن ! ))

و اگر در سوء صحبت و بدي برخوردشان با پيغمبر ، معذور بودند ، خداوند نمي فرمود : از گناهانشان بگذر و براي آنها آمرزش بخواه ! و تو مي داني كه در صحيح مسلم و بخاري وارد است كه : آنها با پيغمبر معارضه كردند ، در وقتي كه غنيمتي آمده بود و پيغمبر سهميه مولفه قلوبهم[26] را از سهميه آنان بيشتر قرار داد.

و معارضه كردند با پيغمبر كه چرا مي خواهي كعبه را تغيير دهي؟ فلهذا پيغمبر كه مي خواست ساختمان كعبه را به همان حدود زمان ابراهيم عليه السلام برگرداند ، از خوف معاوضه ايشان ، دست از اين اقدام برداشت.

و معارضه كردند با پيغمبر در هنگامي كه براي تبرئه صفوان بن معطل كه عائشه را قذف كرده بود ، خطبه مي خواند ، به طوري كه پيغمبر نتوانست خطبه را به پايان برساند.

گفتم : آيا ميداني كه تمام اين مطالب در صحيح مسلم و بخاري است ؟!

گفت : صحيح است ! گفتم : درباره اينكه ايشان چيز كمي را از دنيا بر پيغمبر ترجيح دادند و بر پيامبر انتخاب و اختيار كردند ، خداوند مي فرمايد : يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَا كُمْ صَدَقَهَّ.[27]

(( أي كساني كه ايمان آورده ايد ، زماني كه بخواهيد با پيغمبر به تنهائي سخن گوئيد ، و نجوي كنيد ، قبل از اين راز گفتن صدقه أي بايد بدهيد )) و تو مي داني كه آنها از محادثه و نجواي با پيامبر ، امتناع كردند ، براي آنكه به دادن يك گرده نان و يا كمتر از آن مبتلا نشوند. و علي بن ابيطالب عليه السلام ده درهم صدقه داد ، براي ده بار نجوائي كه با پيغمبر كرده بود و سپس اين حكم نسخ شد ، بعد از اينك عار و فضيحت و رسوائي را براي ايشان تا روز قيامت بجاي گذارد ، زيرا خداوند آيه فرستاد :

أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ .[28]

(( آيا از اينكه پيش از راز گفتن با پيغمبر صدقه دهيد ، از فقر ترسيديد ؟! پس حالا كه صدقه نداده ايد و خدا هم شما را خواهد بخشيد ، اينك نماز را بپاي داريد … ))

بنا بر آنچه گفته شد ، اگر در روز قيامت ، در موقف عرض در پيشگاه خداوند جل جلاله ، حاضر شوي و در محضر رسولش حاضر شوي و از تو بپرسند : چطور از گروهي تقليد كردي در اعمالشان و كردارشان و حال آنكه مثل اين امور وحشت زا را از آنها ديده بودي ؟ كدام عذري و كدام حجتي براي تو در نزد خدا و رسولش باقي ماند ، در اينكه از اين گروه تقليد و تبعيت نموده أي ؟!

فقيه مستنصريه مبهوت شد و در حيرت عظيمي فرو رفت.

من به او گفتم : آيا ندانسته أي كه در صحيح بخاري و مسلم در مسند جابربن سمره و غير او وارد است كه : پيغمبر در احاديث بسياري گفته اند :

لاَ يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَا وَلاَّهُمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَهً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.

(( پيوسته اين دين استوار و ثابت است ، تا وقتي كه دوازده خليفه بر آن حكومت كنند كه همگي از قريش مي باشند. )) و در بعضي از احاديث آن حضرت عليه السلام كه در صحيحين وارد است ، بدين عبارت است :

لاَ يَزَالُ امْرِ النَّاسِ مَاضِياً مَا وَلاّهُمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَهً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.

(( پيوسته امر مردم در جريان و گردنش است ، تا زماني كه دوازده خليفه بر آنها حكومت كنند ، كه همگي آنان از قريش مي باشند ))‌ و امثال اين عبارات همگي متضمن اين عدد دوازده مي باشد.

آيا تو در اسلام سراغ داري طائفه أي را كه معتقد به ولايت اين عدد دوازده باشند ، غير از طائفه اماميه ؟! پس اگر اين احاديث ، صحيح است ، همانطور كه خودت بر عهده گرفتي كه آنچه را كه بخاري و مسلم روايت مي كنند صحيح است ، پس أين احاديث مصحح عقيده اماميه است ، و شاهد بر صدق روايات اسلاف و گذشتگان ايشان است ! و اگر دروغ است ، پس به چه علت شما آنها را دركتب صحاح خود روايت كرده ايد ؟!

گفت : من چه كنم با آنچه را كه بخاري و مسلم ، درباره پاكي و تزكيه ابوبكر و عمر و عثمان ، و درباره پاكي و تزكيه پيروان و متابعان آنها روايت كرده اند ؟!

گفتم : تو ميداني كه در صدر بحث ، من با تو شرط كرد كه احتجاج نكني و استدلال ننمائي به آن احاديثي كه اصحاب تو از عامه در بيان آنها متفرد هستند ! و تو ميداني كه انسان گرچه در اعلا درجه و بزرگترين مقام عدالت باشد و براي خودش به يك درهم و كمتر از آن شهادت دهد ، شهادت او قبول نيست ؛ و اگر در همان حال شهادت دهد بر عليه بزرگترين اهل عدالت ، به هرچه شهادت دهد ، از اموري كه شهادت امثال او در آن امور پذيرفته مي شود ، شهادتش مقبول است ؟!

بخاري و مسلم ، اعتقاد به امامت اين قوم دارند و بنا براين شهادت آنها بر نفع قوم شهادتي است بر اساس اعتقاد نفوس آنها و بر اصل معتقداتشان و به جهت تقويت رياستشان و منزلتشان در قلوب مردم.

بازگشت به فهرست

توبة‌ فقيه‌ سنّي‌ از متابعت‌ خلفاء و رجوع‌ به‌ امامت‌ أئمّه‌ عليهم‌ السّلام‌
فقيه مستنصريه گفت : سوگند به خداوند كه ميان من و ميان حق ، عداوتي نيست ، نيست اين گفتار تو مگر واضح و آشكارا كه هيچ شبهه أي در آن نيست و من از آن عقيده أي كه داشته ام به سوي خداوند تعالي توبه مي كنم و بازگشت مي نمايم.

و چون اين فقيه مستنصريه از شروط توبه فارغ شد ، ناگهان مردي از پشت سر من آمد و خود را به روي دست هاك من انداخت و هي مي بوسيد و گريه مي كرد.

گفتم : تو كيستي ؟! گفت : به اسم من چكار داري ؟! من در پرسش از نام او جديت كردم ، تا اين حد كه به او گفتم : تو اينك صديق من هستي ! و يا صاحب حقي بر من هستي ! و برعهده من است كه پاداش دهم و جزا و كفايت كنم ! آن مرد از بيان اسم خود امتناع كرد.

من ازآن فقيه مستنصريه پرسيدم: اين مرد كيست؟! گفت فلان بن فلان ازفقهاي مدرسه نظاميه بغداد است، كه الان من نام او را به خاطر ندارم
بيان‌ ابن‌ طاوس‌ در علّت‌ أفضليت‌ عيد غدير بر ساير أعياد
ومرحوم سيدابن طاوس رضوان الله عليه در((اقبال)) راجع به عيدغدير گفته است:فصل درآنچه ذكر مي كنيم ازفضل خداوند جل جلاله، وعنايتي كه به عيد غدير دارد كه بيش از سايراعياد است، ودر آن منتي كه دراين عيد، بربندگان خود نهاده است.

بدان كه هرعيد جديدي كه خداوند جل جلاله مقداري از جود واحسان خود را بر عبد سعيدش افاضه كند، حقا افاضه واطلاق اين احسان از طرف خداوند جل جلاله، براي كسي است كه به معرفت خداوند ومعرفت رسول او صلي الله عليه وآله ومعرفت امام زمانش ظفريافته باشد،وايمانش صحيح باشد، چون به نقل متظافر و مستفيض از صاحب شريعت نبويه رسيده است كه: من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه. (( كسي كه بميرد وامام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است)).

واين عيدغدير، درهجدهم ذوالحجه است،كه در آن خداوند و رسول او از راه روشن و طريق واضح پرده برداشتند، .براي آن كسي كه او را براي امامت اختيار نموده بودند، تصريح به عمل آوردند.

وبدان كه: منت واحسان خداوندي بر كشف اين مهم، وسختي مشكلاتي كه به لطف او درتحقق امر ولايت صورت گرفت، نزديك است كه از امتحاني را كه به صاحب نبوت عظيم الشان نمود، زيادتر گردد.

زيرا كه پيغمبر مبعوث صلوات الله وسلامه عليه، درابتداي امرش در مكه مبعوث شد، براي قومي كه چوب وسنگ را مي پرستيدند، كه نه اين چوبها و سنگها مي توانستند ضرري را از خود دفع كنند، ونه منفعتي برسانند، ونه خطاب كسي را گوش فرا دارند، ونه پاسخي بدهند. وتمامي عقل هاي اهل عالم وجود گواهي مي دهد كه: كساني كه بت ها را خدايان خود اتخاذ كنند، وخداوند معبود را رها كنند، مردمي جاهل ونادان مي باشند.

اين ازيكسو، و ازسوي ديگر ميان اهل مكه و رسول خدا صلي الله عليه وآله قبل از رسالت او عداوتي نبوده است، وبين آنها وبين او كشتاري واقع نشده، وخوني ريخته نشده بود كه ريزنده آن رسول خدا باشد، كه طبعا اينگونه امور، وعقلا از پذيرش نبوت او مانع مي شد.

واما مولانا اميرالمومنين عليه افضل السلام كه خداوند جل جلاله، بر زبان رسولش، در روز عيدغديرتنصيص و تصريح به امامت او نمود، اهل اسلام در وضعيت وموقعيتي بودند كه شبهات عقول، وانديشه ها بر مردم گسترش يافته بود، و راه تاويل چيزهايي را كه توان تاويل آن را نداشتند، باز شده بود.

و امير المومنين عليه السلام بطوري بود كه در راه خداوند جل جلاله، ودر راه پيروي و متابعت از پيامبربا جلالش، با بسياري از مردم مخاصمه نموده بود، وخون هاي بسياري از نياكان واسلاف آنها، واز امثال آنها ريخته بود. و با رسول خدا صلي الله عليه وآله در مسير واحدي گام برمي داشت در دشمني با كسي كه با رسول خدا دشمني كند. و اين رويه او بود از اول امرش تا به آخر، بدون مراعات آنكه دل هاي دشمنان را ازمردانشان نگهداري كند. و آنقدر براي او ازكرامات وعنايات پديد آمده بود كه اقتضا مي كرد كه صاحبان مقامات نسبت بدو حسد ورزند وبالنتيجه نسبت به دشمني هائيكه براي امامت او داشتند، وحسدي كه بر زندگي وحيات او مي كردند، وبواسطه تنفر طباع مردم از اينكه او عمل نمي كند مگربه سيره رسول خدا، وبدون سستي ومداهنه درهمان سيره وخط مشي رسول خدا گام برمي دارد، دشمني ها وعداوت هاي بيشتري براي او به وقوع پيوست، كه به مراتب بزرگتر وبيشتر بود از دشمني هائي كه دروقت بعثت رسول خدا عليه افضل الصلوات مي نمودند، وبالاخره دشمني ها به حدي رسيد كه ما در فصل سابق مفصلا آورديم. آنگاه گويد:

فصل ابوهلال عسگري كه ازمخالفين ومعاندين است دركتاب الاوائل كلام جليلي را در سبب عداوت مردم با مولانه علي بن ابيطالب عليه السلام آورده است: او در مدح ابوالهيثم بن التيهان1 گويد: او اولين كسي است كه با رسول خدا صلي الله عليه وآله درابتدا امر نبوتش بيعت كرده است. وپس ازآن با اسناد خود از ابو الهيثم بن تيهان روايت كرده است كه :

بازگشت به فهرست

خطبة‌ أبوالهيثم‌ ابن‌ تَيهان‌ در علت‌ حسد قريش‌ با أميرالمؤمنين‌ عليه السّلام‌
إنَّهَ قَامَ خَطيباً بَيْنَ يَدَيْ امِيرِالْمُؤمِنينَ عَلِيِّ ابْنِ أبيطَالِبٍ فَقَالَ : إنَّ حَسَدَ قُرَيْشٍ إيَّاكَ عَلَي وَجْهَيْنِ :

وَ أمَّا خِيَارُهُمْ فَتَمَنَّوْا أنْ يَكُونُوا مِثْللَكَ مُنَافَسَهً فِي الْمَلاَءِ وَ ارْتِفاعِ الدَّرَجَهِ.

وَ أمَّا شِرَارُهُمْ فَحَسدُوا حَسَداً ثْقَلَ الْقُلُوبَ وَ أحْبَطَ الأعْمَالَ. وَذَلِكَ أنَّهُمْ رَأوْا عَلَيْكَ نِعْمَهً قَدَّمَهَا إلَيْكَ الْحَظُّ وَ أخَّرَهُمْ عَنْهَا الْحِرْمَانُ فَلَمْ يَرْضَوْا أنْ يَلْحَقُوا حَتَّي طَلَبُو أنْ يَسْبِقُوكَ فَبَعُدَتْ وَاللَهِ عَلَيْهِمُ الْغَايَهُ وَسَقَطَ الْمِضْمَارُ.

فَلَمَّا تَقَدَّمْتَهُمْ بِالسَّبْقِ وَ عَجَزُوا عَنِ اللِّحَاقِ بَلَغُوا مِنْكَ مَا رايْتَ ، وَ كُنْتَ وَاللَهِ أحَقَّ قُرَيْشٍ بِشُكْرِ قُرَيْشٍ ، نَصَرْتَ نَبِيَّهُمْ حَياً وَ قَضَيْتَ عَنْهُ الْحقُوقَ مَيْتاً.

وَاللهِ مَا بَغيُهُمْ إلاَّ عَلَي أنْفُسِهِمْ وَ لا نَكَثُوا إلاَّ بَيْعَهَ اللَهِ ، يَداللَهِ فَوْقَ أيْدِيهِمْ فيهَا. وَ نَحْنُ مَعَاشِرَالانْصَارِ أيْدِينَا وَ ألْسِنَتُنا مَعَكَ ! فَأيْدِنَا عَلَي مَنْ شَهِدَ وَألْسِنَتُنا عَلَي مَنْ غَابَ.

(( ابوالهيثم بن التيهان در برابر اميرالمومنين علي بن ابيطالب به خواندن خطبه بپاخاست و گفت : حسد قريش با تو بر دو قسم است :

اما خوبان آنها آرزو مي كردند كه همانند تو باشند ، به جهت مباهات و مفاخرتي كه در بين مردم پيدا كنند و درجه و مقام رفيعي بيابند. و اما بدان آنها بر تو حسد ورزيدند ، بگونه اي كه دلها را سخت و سنگين كرد و اعمال را حبط و نابود ساخت ؛ به علت اينكه ديدند نعمت هايي در تو وجود دارد كه كاميابي و بهره برداري و حظ وافر آنها را به سوي تو پيش آورده است و حرمان و خسران و زيان ، آنها را از ايشان دور ساخته است. و بنابراين راضي نشدند و اكتفا ننمودند به آنكه به تو برسند و ملحق گردند ، تا اينكه خواستند بر تو پيشي گيرند و مقدم شوند و سوگند به خدا كه : در اين ميدان مسابقه ، هدف و غايت از ايشان دور شد و ميدان و مسابقه ساقط شد و فرو ريخت.

و چون در اين مسابقه از همه آنها مقدم شدي و پيشي گرفتي ، و ايشان فرو ماندند و عاجز شدند از آنكه به تو برسند ، آنچه ديدي درباره تو دريغ نكردند و سوگند به خدا كه سزاوارترين كسي بودي از قريش كه قريش شكر و سپاس تو را بجاي آورند ! پيامبرشان را در حال حيات ياري كردي و حقوقي را كه بر عهده او بود در حال ممات ادا كردي و سوگند به خدا اين ستم و ظلمي كه بر تو مي كنند ، برنمي گردد مگر به خود آنها و نشكستند مگر عهد و پيمان خداوند را و در اين بيعت و پيمان دست خدا بالاي دست آنهاست. و ما گروه انصار چنين هستيم كه دست هايمان و زبان هايمان با توست ! با دست هايمان مي جنگيم با هركس كه بر عليه تو حضور داشته باشد و با زبانهايمان با هركس كه غائب باشد و در اينجا نباشد ! ))2

و همچنين مرحوم سيد بن طاووس گويد : مصنف كتاب النشروالطي گويد:

ابوسعيد خدري گفت : ما با رسول خدا از غدير خم بيرون نيامده بوديم كه اين آيه نازل شد :

وَاخْشَوْنِي الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا.3 و بر اثر اين آيه پيغمبر فرمود : الْحَمْدُللِهِ عَلَي كَمَالِ الدِّينِ وَ تَمامِ النِّعْمَهِ وَ رِضَا الرَّبِّ بِرسَالَتِي وَ وَلاَيَهِ عَلِيِّ بْنِ أبِيطَالِبٍ. و اين آيه نازل شد :

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ.4

صاحب كتاب ((نشروطي )) مي گويد : حضرت صادق گفته اند : يس الكفره و طمع الظلمه : (( كافران مايوس شدند و ظالمان طمع بستند)).

و من مي گويم : مسلم در صحيح خود با اسنادش به طارق بن شهاب روايت مي كند كه : جماعت يهود به عمر گفتند : اگر بر جماعت يهود اين آيه نازل مي شد :

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا ( آن روزي كه نازل شده بود تاريخ مي گذارديم و آن روز را عيد مي گرفتيم.5

و نزول اين آيه را در روز غدير جماعتي از مخالفين ( سني ها ) روايت كرده اند و ما در كتاب طرائف ذكر كرده ايم و مصنف كتاب نشروطي مي گويد: و روايت شده است كه خداوند در روز مباهله ، علي را بر دشمنان عرضه كرد ، همه از عداوت برگشتند و در روز غدير او را بر دوستان عرضه كرد، همه دشمن شدند ، چقدر ما بين اين دو مرحله تفاوت است !6

بازگشت به فهرست

روز غدير در نزد حضرت‌ رسول‌ الله‌ و جميع‌ امامان‌ عليهم‌ السّلام‌ عيد است‌
باري تمام اين مزايا و خصوصيات و نزول آيات ، به روز غدير اهميت و جلالي مي بخشد كه رسول اكرم صاحب الرساله الخاتميه و ائمه طاهرين : خلفاي به حق او را و بدنبال آنها مومنان را مسرور و شاد مي نمايد و اين همان حقيقت و معنائي است كه ما از عيد در نظر داريم.

بازگشت به فهرست

روايات‌ وارده‌ در افضليّت‌ عيد غدير
فرات بن ابراهيم كوفي از محمدبن ظهير ، از عبدالله بن فضل هاشمي ، از حضرت امام جعفر صادق از پدرش ، از پدرانش روايت كرده است كه :

قَالَ رَسُولُ اللَهِ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ أفْضَلُ أعْيَادِ اُمَّتِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أمَرَنيَ اللَهُ تَعَالَي ذِكْرُهُ بِنَصْبِ أخي عَلِيَّ بْنِ أبيطَالِبٍ عَلَماً لاُ مَّتِي يَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أكْمَلَ اللَهُ فِيِه الدِّينَ وَ أتَمَّ عَلَي اُمَّتِي فِيِه النَّعْمَهَ وَ رَضِيَ لَهُمُ اْلإسْلاَمَ دِيناً.7

(( رسول خدا گفت : روز غدير خم با فضيلت ترين عيدهاي امت من است و آن روزي است كه خداوند تعالي ذكره ، مرا امر كرد به نصب برادرم علي بن ابيطالب را شاخص و پيشوا براي امتم ، تا به او پس ازمن هدايت يابند و آن روزي است كه خداوند در آن دين را كامل نمود و نعمت را بر امت من تمام كرد و پسنديد و راضي شد كه اسلام دين آنها باشد )).

و براساس همين عيد و معناي عيد است كه رسول خدا فرمود : هنئوني ! هنئوني !به من تبريك بگوييد و به من تهنيت بگوييد ! زيرا تهنيت و تبريك از مختصات عيد است ، آنهم چنين عيدي.

ابوسعيد خرگوشي نيشابوري با اسناد خود از برآء بن عازب از احمد بن حنبل و از ابوسعيد خدري روايت كرده است كه : ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ صلي الله : هَنِّئُوني ً هَنِّئُوني ! إنَّ اللَهَ تَعَالَي خَصَّنِي بِالنُّبُوَّهِ وَ خَصَّ أهْلَ بَيْتي بِالإمَامَهِ. فَلَقِيَ عُمَربْنُ الْخَطَّاِب أميرَالْمُؤْمِنينَ فَقَالَ : طُوبَي لَكَ يَا أبَالْحَسَنَ ! أصْبَحْتَ مَوْلاَيَ وَ مَوْلَي كُلَّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ.

(( و پس از بيان خطبه پيامبر فرمود : به من8 تهنيت بگوئيد ! به من تبريك گوئيد! ريرا كه حقا خداوند تعالي ، مر ا به نبوت اختصاص داده است و اهل بيت مرا به ولايت اختصاص داده است و به دنبال آن عمربن خطاب با اميرالمومنين ديدار كرد وگفت: مبارك باد بر تو اي ابالحسن ! صبح كردي در حالي كه مولاي من و مولاي هر مرد مومن و هر زن مومنه اي هستي!‌))

و به پيروي از رسول خدا ، اميرالمومنين عليه السلام روز غدير را عيد گرفتند ، همچنانكه در خطبه آن حضرت كه از كتاب مصباح المتهجد نقل شد ، يافتيم و ائمه طاهرين اين روز را شناختند و آن را عيد نام نهادند و تام مسلمين را امر كردند كه عيد بگيرند و فضائل آن روز را منتشر كنند و ثواب هائي كه براي اعمال بر و حسنات و خيرات در آن روز بطور اضعاف مضاعف است ، براي مردم بازگو كنند. فرات بن ابراهيم نيز با سند متصل خود ، از فرات بن احنف ، از حضرت صادق روايت كرده است كه گفت به آن حضرت گفتم : فدايت گردم ! براي مسلمانان عيدي هست كه از عيد فطر و قربان و روز جمعه و روز عرفه ، افضل باشد؟!

حضرت فرمود : آري افضل اعياد و اعظم اعياد و اشرف اعياد ، در نزد خداوند از جهت قدر و منزلت ، روزي است كه خداوند در آن روز ، دين را كامل نموده وبر پيامبرش محمد اين آيه را فرستاد :

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا.

من گفتم : آن روز ، چه روزي است ؟

حضرت فرمود : انبياء بني اسرائيل رويه شان اينطور بود كه : چون ميخواست يكي از آنها عقد و وصيت و امامت را براي كسي بعد از خودش ببندد و اين كار را انجام ميداد ، آن روزرا عيد مي گرفتند.

و بنا براين ، افضل اعياد ، روزي است كه در آن رسول الله علي را به عنوان شاخص و امام نصب كرد و در آن روز نازل كرد آنچه را نازل كرد و در آن روز دين كامل شد و نعمت بر مومنان تمام شد.

من گفتم : كدام روزي است آنروز در سال ؟!

حضرت فرمود : روزها جلو و عقب مي روند و چه بسا روز شنبه است و يكشنبه و دوشنبه تا آخر ايام هفته.

من گفتم : بنابراين چه كاري سزاوار است كه ما در آن روز بجا آوريم ؟1

حضرت فرمود : آن روز عبادت و نماز و شكر و حمد خداوند است و روز سرور است ، به جهت آنكه خداوند به واسطه ولايت ما بر شما منت گذارده و احسان نموده است و بنابر اين من دوست دارم كه شما در آن روز ، روزه بگيريد!9

محمدبن يعقوب كليني از علي بن ابراهيم ، از پدرش ، از قاسم بن يحيي ، از جدش حسن بن راشد ، از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه او گويد : به حضرت گفتم : فدايت شوم ! آيا مسلمانان عيدي غير از عيدين ( فطر واضحي ) داريد ؟

گفت : آري اي حسن ! عيدي است كه از آن دو عيد ، اعظم و اشرف است !

گفتم : كدام روز است آن عيد ؟!

گفت : روزي كه اميرالمومنين در آن ، به عنوان علم و شاخص و امام براي مردم نصب شد!

گفتم : فدايت شوم ! چه كاري سزوار است كه ما در آن روز انجام دهيم ؟!

گفت : اي حسن ! در آن روز ، روزه بگير و بر محمد و آل محمد بسيار صلوات بفرست و به سوي خداوند از آن كساني كه به آنها ستم نموده اند ، برائت و بيزاري بجوي ! چون پيغمبران سنتشان اين بوده است كه به اوصياي خود امر مي كرده اند كه : روزي را كه در آن ، وصي به مقام وصايت نصب مي شود ، عيد بگيرند.

گفتم : پاداش كسي كه در آن روز ، روزه بدارد چيست ؟!

گفت : ثواب روزه شصت ماه ! و تو روزه روز بيست هفتم از شهر رجب را نيز وامگذار! زيرا آن روزي است كه نبوت براي محمد نازل شده است و ثواب آن روز مثل روزه شصت ماه است براي شما. 10

و همچنين كليني ، از سهل بن زياد ، از عبدالرحمن بن سالم ، از پدرش روايت كرده است كه او گفت : از حضرت صادق پرسيدم : آيا براي مسلمين ، عيدي غير از جمعه واضحي و فطر ، هست ؟

گفت : آري ! از جهت احترام عيدي هست كه از آنها اعظم است !

گفتم : فدايت شوم ! آن عيد ، كدام عيد است ؟1

گفت : روزي است كه رسول خدا در آن روز اميرالمومنين را نصب نموده و گفت : من كنت مولاه فعلي مولاه !

گفت : چكار داري به روزش ؟ چون سال پيوسته در گردش است11 وليكن روز هجدهم از ماه ذوالحجه است. گفتم : چه كاري سزاوار است كه ما در آن روز بجاي آوريم ؟!

گفت : ذكر خداوند عز ذكره را بنمائيد ، با روزه و عبادت و ذكر محمد و آل محمد !

چون رسول خدا اميرالمومنين را وصيت كرد كه : اين روز را عيد بگيرد ، و همچنين انباء عليهم السلام اين كار را مي كردند كه به اوصياي خود سفارش مي كردند كه عيد بگيرند و لهذا اوصياي انبياء نيز روز عيد غدير را عيد مي گرفتند. 12

بازگشت به فهرست

ثواب‌ عمل‌ خير در روز غدير معادل‌ ثواب‌ هشتاد ماه‌ است‌
سيدابن طاوس بعد از نقل اين دو روايتي كه ما از((كافي)) نقل كرديم گويد: ازجمله كساني كه درفضل غدير روايت كرده اند: شيوخ معظمون: ابوجعفرمحمد بن بابويه، ومفيد محمدبن محمد بن نعمان، وابو جعفرمحمدبن حسن طوسي هستند كه جميعا با اسنادشان از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه: صوم يوم غديرخم كفاره ستين سنه13. ((روزه گرفتن روز غدير خم، كفاره گناهان شصت ساله است)).

وازجمله راويان در فضيلت غدير، مصنف كتاب النشروالطي مي باشد كه، با اسناد خود از حسن بن محمدبن سعيد هاشمي كوفي، ازفرات بن ابراهيم كوفي، ازمحمدبن ظهير، ازعبدالله بن فضل هاشمي ازحضرت صادق عليه السلام ازپدرانش عليهم السلام روايت كرده است كه قَالَ النَّبِيُّ صَلَي الله عَلَيه وَآله: يَوْمُ غَديرِ خُمَّ اَفْضَلُ اَعْيَادِ اُمَّتِي، هُوَالْيَوْمُ الَّذِي أمَرَنِيَ اللهُ فيهِ بِنَصْبِ أخي عَلِيَّ بْنِ ابيطالِبٍ فِيهِ عَلَماًلامَّتِي يَهْتَدُونَ بِهِ بَعْدِي.وَهُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أكْمَلَ اللهُ فِيهِ الدِّينَ وَأتَمَّ عَلَي اُمَّتي فيهِ النِّعْمَهَ وَرَضِيَ لَهُمُ الْاِسْلامَ دِيناً.

((پيامبر فرمود: روز غديرافضل عيدهاي امت من است، وآن روزي است كه خدا مرا امر كرد كه درآن روز علي بن ابيطالب را شاخص ومقتداي امت قرار دهم، ونصب كنم، تا پس ازمن بواسطه او هدايت يابند.وآن روزي است كه خداوند درآن دين را كامل كرد، ونعمت را برامت من تمام نمود، و راضي شد كه براي آنها اسلام دين باشد)).

وسپس فرمود: مَعَاشِرَالنَّاسِ! إنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَأنَا مِنْ عَلِيِّ خُلِقَ مِنْ طينَتِي وَهُوَبَعْدِي يُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنْ سُنَّتِي.وَهُوَ أمِيرُالْمُومِنينَ وَقَائِدُ الْغُرِّالْمُحَجَّلِينَ وَيَعْسُوبُ الْمومِنينَ وَخَيْرُالْوَصِيِّينَ وَ زَوْجُ سَيِّدَهِ نِسَا الْعَالَمِينَ وَأبُوالْاَئِمَّهِ الْمَهْدِيِّينَ.14

((اي جماعت مردم! علي ازمن است، ومن ازعلي هستم،ازسرشت من آفريده شده است، و او پس ازمن درآنچه ازسنت من اختلاف كنند،سنت مرا مبين مي كند و روشن مي سازد و حق و واقع را واضح مي نمايد. و اوست امير و سالار مومنان،وپيشواي وضوسازندگان سفيد پيشاني كه آثار نورانيت مسح برناصيه،وپاهايشان مشهود است(ويا پيشواي فروزنده چهرگان درغرفه هاي بهشت)و رئيس مومنان،و بهترين اوصياي پيامبران،و شوهر سيده زنان عالميان،و پدر امامان راه يافتگان)).

و ازجمله روايان فضيلت غدير،محمدبن علي بن طرازي دركتاب خودش است كه با اسناد متصل خود روايت مي كند از مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السلام كه: چون روز قيامت شود،چهار روز را به سوي خداوند عزوجل هديه مي برند،همچنانكه عروس را به سوي حجله خود مي برند: روز فطر و روز اضحي و روز جمعه و روز غدير خم. و روز غدير خم در بين روز فطر و اضحي و روز جمعه،مانند ماه در بين ستارگان .

و خداوند به غدير خم مي گمارد فرشتگان مقرب خود را كه رئيس آنها در آن روز جبرئيل عليه السلام است. و مي گمارد پيامبران خود را كه رئيس آنها در آن روز محمد صلي الله عليه وآله است. و مي گمارد اوصياي انتخاب شده خود را كه رئيس آنها در آن روز اميرالمومنين است. و مي گمارد اولياي خود را كه روساي آنها در آن روز سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند.

و اينها غدير را به بهشت وارد مي كنند، همچنانكه چوپان گوسفندان خود را به آب و گياه وارد مي كند.

مُفَضَّل مي گويد: من گفتم:اي آقاي من! تو مرا امر مي كني كه در آن روز، روزه بگيرم؟ حضرت به من گفت: إي وَالله! إي وَالله! إي وَالله!

بازگشت به فهرست

عيد غدير ، روز نزول‌ جميع‌ خيرات‌ و بركات‌ است‌
عيد غدير روزي است كه خداوند توبه آدم عليه السلام را پذيرفت، و به سپاس آن روزه گرفت. و روزي است كه خداوند تعالي ابراهيم را از آتش نجات بخشيد، و شكرالله تعالي روزه گرفت. و روزي است كه موسي عليه السلام هارون را مقتدا و پيشوا ساخت، و به جهت سپاس خداوند، آن روز را روزه گرفت. و روزي است كه عيسي عليه السلام وصي خود شمعون صفا را معرفي كرد، وشكرالله عزوجل، آن روز را روزه گرفت. و آن روز روزي است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله علي عليه السلام را پيشوا و امام مردم قرار داد، و در آن روز رسول خدا وصي خود را معين كرد، وتحقيقا كه آنروز، روز روزه، و قيام نماز،و اطعام،و صله برادران ديني است، و درآن روز وسائل رضاي خداوند رحمن، و موجبات به خاك ماليده شدن بيني شيطان موجود است.15

سيدابن طاوس پس از بيان اين روايات، فصلي را در علل وموجبات فضل عيدغدير آورده است، و چنين گويد: فصل در پاسخ كسي كه پرسيده است: چرا روز غدير اين همه داراي فضيلت است؟وچون فهمش كوتاه بوده است، نتوانسته است ازاين روايات وارده، حقيقت آن را ادراك كند.

بدان براي هيچ يك از اوصياي پيامبران، و اعيان و رجال مردم،در طي زمان ها و مرور دهور گذشته نبوده است،جهاتي است: جهت اول اينكه: خداوند جل جلاله نفس علي عليه السلام را نفس پيغمبرصلي الله عليه و آله قرار داده است، درآيه مباهله وچنين فرموده است: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَا وَأبْنَائَكُمْ وَنِسَائَنَا وَنِسَائَكُمْ وَ أنْفُسَنَا وَ أنْفُسَكُمْ.16 و ما دركتاب ((طرائف)) آورده ايم كه: مخالفين ما ازاهل سنت آورده اند كه: أبْنَا:حَسَن وحسين، وَنِسَا: فاطِمه، وَ أنْفُسَنا: علي بن ابيطالب عليه السلام مي باشند.

جهت ديگر، ازجهت تعظيم وتكريم علي عليه السلام درمجراي تعظيم وتكريم رسول خدا جاري شده است. پس مولانا علي عليه السلام داخل است درهرچه رسول خدا داخل است، از آن مقام رفيع. واگر ما فقط از همين يك نقطه نظر به علي بنگريم ، كافي است كه در تعظيم روز غدير ، اكتفا كنيم.

جهت ديگر ، ما را در ((طرائف )) از مخالفين روايت آورده ايم كه نور علي در اصل خلقت ، از نور پيغمبر است و اين بينه و برهاني است براي تعظيم منزلت آن دو بزرگوار.

جهت ديگر اينكه مولانا علي عليه السلام در امت رسول خداست.17

جهت ديگر ، آنكه به هر مقدار ، احترام منصوص عليه به خلافت محفوظ باشد ، اين امر تعظيم آن كسي است كه اين خليفه نائب از طرف اوست : وَ مَوْلانَا عَلِي عليه السلام نائب است از جانب خدا و رسول خدا ، در هر رحمت و رافتي و امان است از هر آفت و مخالفتي.

جهت ديگر آنكه خداوند جل جلاله مي فرمايد :

كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّهٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ.18

و علي عليه السلام به مقتضاي اين وصف امر به معروف و نهي از منكر ، آنچنانكه ابدا قابل انكار نيست و قابل دفع نيست ، رئيس است از طرف خدا و رسول خدا بر اين امتي كه بهترين امت هاست. و رياست او اعظم است از هر رئيسي ، در شرافت قدرت كار و در بلندي همت و اراده استوار و در كمال نصيب و بهره اي كه داشته است.

جهت ديگر آنكه : به نص خداوند جل جلاله و رسول او صلوات الله عليه ، امتحاناتي كه براي مولانا علي بن ابي طالب عليه السلام پيش آمده است ، مي يابيم آنها را كه اعظم است ، از هر امتحاني كه براي اوصياي پيغمبران سراغ داريم ، از بسياري حسودان و دشمنان دين : آنانكه علي با ايشان مخاصبه نمود و در راه خداوند رب العالمين جهاد نمود و در ياري و نصرت سيد المرسلين قيام كرد ؛ و عقل هاي با انصاف گواهي مي دهند كه : درجات منازل در فضل، منوط و مربوط به زيادي امتحاناتي است كه از جانب خداوند مالك الاسباب مقرر مي گردد.

بازگشت به فهرست

أميرالمؤمنين‌ علي‌ بن‌ أبيطالب‌ عليه‌ السّلام‌، مجموعة‌ اسلام‌ است‌
جهت ديگر آنكه : مولانا علي عليه السلام در حفظ اسلام و مسلمين و در صيانت رسول خدا در بسياري از مقامات ، چنان كرد كه كثيري از قواي مردم جهان، از آن فرو ماندند.

و بنابراين خداوند جل جلاله و رسول او به شرف اين فضل آشكار ، او را در تمكين اين مقام مكين پاداش دادند ، مثل آنكه در فراش و رختخواب رسول خدا در مكه خوابيد و شب را به روز درآورد و از اين كار عاجز بودند تمام افرادي كه با پيغمبر نزديك بودند ، زيرا يك دسته از اين عمل گريزان بودند و يك دسته ناتوان و فرومانده و لهذا تمام شهادت هائي كه در دنيا و آخرت به واسطه مهاجرت تحقق يافت ، مولانا علي ، چون روح و خون پاك قلب خود را در راه رسول الله فدا كرد ، او اصل و بنياد اين نتائج و ثمراتي است كه به واسطه نبوت رسول خدا در عالم پيدا شد.

و جهت ديگر آنكه : علي عليه السلام سوره برائت از مشركين و طرح و الغاء عهود آنها را براي آنها خواند و اداي اين مهم نمود ، چون به خاتم النبيين چنين نازل شد كه : إنَّهُ لايُوَدِّيهَا إلَّا أنْتَ اوْرَجُل مِنْكَ (( اين اداء پيغام و قرائت سوره برائت و الغاء عهود مشركين ، را براي مشركين ، يا بايد تو خودت انجام دهي، يا مردي كه از تو باشد ! )) و آن كسي كه قائم مقام نبوت بود مولانا علي اميرالمومنين عليه السلام بود.

و جهت ديگر آنكه : مقامات مولانا علي در بدر و خيبر و حنين و احد و يكايك از مواقفي بود كه از شدت و سختي به حدي بود كه : ممكن بود پدر و فرزند خود را تنها گذارد و فرار كند.

و جهت ديگر آنكه : كشتن مولانا علي عليه السلام بود عَمْروبْنِ عَبْدِوَد را كه او بسيار عظيم الشان بود ، و ما در كتاب (( طرائف )) از مخالفين خود از عامه مردم روايت كرده ايم كه پيغمبر گفت : لَضَرْبَهُ عَلِيٍّ لْعَمْرِوبْنِ عَبْدِوَد أفْضَلُ مِنْ عَمَلِ اُمَّتِي إلَي يَوْمِ الْقِيَمَهِ (( ضربه اي كه علي به عمروبن عبدود زد ، از جميع اعمال امت من تا روز قيامت افضل است )).

و در حديث ديگر است : لَضَرْبَهُ عَلِيٍّ يَوْمِ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَيْنِ.

(( ضربه اي كه علي در روز غزوه خندق زد ، افضل است از عبادت جن و انس )).

و نيز در وقتي كه مولانا علي در مقابل عمروبن عبدود قرار گرفت ، پيغمبر گفت : بَرَزَالْاِسْلامُ كُلُّهُ اِلَي الْكُفْرِ كُلُّهُ (( تمام اسلام در برابر تمام كفر ظاهر شده است)).

حالا پندار تو چيست درباره مردي كه پيغمبر او را تمام اسلام مي بيند ؟! و به فضل و مقام او پي برد ؟

و خداوند بر گوينده اين بيت رحمت خود را بريزد كه گفت:

يَفْنَي الْكَلَامُ وَ لايُحيطُ بِوَصْفِهِ أيحيطُ مَا يَفْنَي بِمَا لايَنْفَدُ

(( آنچه در حيطه سخن و گفتار است تمام مي شود و هنوز به وصف او نرسيده است. آيا مي شود چيزي كه فاني است و تمام مي شود ، محيط بر چيز باقي و غيرقابل فنا گردد؟))

و جهت ديگر آنكه : نص و تصريح از خداوند جل جلاله و رسول او بر خلافت علي كرده اند ، كه قائم مقام جميع فضائل نبوت است و اين مقام و درجه اي است كه توصيف من نمي تواند به حقيقت آن برسد و خداوند جل جلاله گفته است: يَا ايُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ.19

(( اي پيامبر درباره علي آنچه را كه از جانب پروردگارت به تو نازل شده است ، ابلاغ كن و اگر ابلاغ نكني ، اصلا رسالت خود را نرسانيده اي! و خداوند تو را از مردم حفظ مي كند )). و ما در كتاب (( طرائف )) و در همين كتاب ((اقبال )) از مخالفين ، رواياتي نقل كرده ايم كه مراد از اين آيه ، تبليغ ولايت علي است ، در روز غدير بدون شك.

و جهت ديگر آنكه : عنايات خداوند جل جلاله به مولانا علي به واسطه مكرر شدن آيات و معجزات و كرامات به پايه اي رسيد كه خلق عظيمي كه تا به حال هم باقي هستند ، درباره او اعتقاد نمودند همان را كه بعضي از مسيحيان درباره عيسي معتقد بودند ، به اينكه او خداوند رب العالمين است و واجب است كه عبادت ها را براي او انجام داد.

و جهت ديگر آنكه : مولانا علي عذاب كرده است كساني را كه درباره او مدعي خدائي و الوهيت بوده اند ، همانطور كه صاحب نبوت ربانيه او را امر به چنين عذابي نموده است و ليكن معذلك اين تعذيب چيزي از اعتقاد آنها نكاسته است ، بلكه آنها ملتزم شده اند كه او رب العالمين است.

و هيچ گاه نديده ايم كه معبودي عذاب كند عبادت كنندگان خود را به چنين عذابي ، در حالي كه آن عبادت كنندگان از روي جد و اجتهاد ، مقيم بر عبادت او بوده اند و اين دليل است بر اينكه ظهور فضل علي ، عقل ها و بصيرت ها را پاره كرده است ، تا به سرحديكه پايه روشن رسيده است.

و ما قدرت نداريم كه شرح فضائل مولانا علي را تفصيلاً بدهيم و در كتاب ((طوائف )) شمه اي كه دلالت بر مقام ارزشمند و بزرگ او مي نمود ، بيان كرديم و قرآن شريف به نعمت هائي كه خداوند بر بندگانش بطور اطلاق و سريان بر اساس صفت جمال خود ارزاني داشته است ، گوياست ، آنجا كه گويد:

و اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللهِ لاتُحْصُوها20 و اين نعمت ولايت و امامت او ، از آن نعمت هائي است كه به شمارش و احصاء در نمي آيد. چون اميرالمومنين رئيس و پيشواي قومي است كه بدان نعمت ها ظفر يافتند و براي خود تحصيل كردند و به دست آوردند.21

بازگشت به فهرست

عظمت‌ روز غدير ، و ثواب‌ روزه‌ در آن‌ عيد
و شيخ طوسي در مصباح المتهجد از داودبن كثيررقي ، از ابي هارون : عماربن حريز عبدي روايت كرده است كه گفت : وارد شدم در روز هجدهم از ماه ذوالحجه بر حضرت صادق و آن حضرت روزه بود ، فلهذا به من گفت : هَذَا يَوْمٌ عَظِيمٌ عَظَّمَ اللهُ حُرْمَتَهُ عَلَي الْمُومِنينَ وَ اَكْمَلَ لَهُمْ فِيهِ الدِّينَ وَ تَمَّمَ عَلَيْهِمُ النِّعْمَهَ وَ جَدَّدَ لَهُمْ مَا اخَذَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ.

(( اين روز عظيمي است كه خداوند احترامش را بزرگ شمرده است بر مومنين و دين را براي آنها كامل كرده است و نعمت را بر آنان تمام كرده و آن عهد و پيماني را كه از آنها گرفته است ، در اين روز تجديد كرده است.

درآن مجلس از آن حضرت پرسيده شد : ثواب روزه در اين روز چيست ؟

حضرت فرمود : يَوْمُ عِيدٍ وَ فَرَحٍ وَ سُرُورٍ ، وَ يَوْمُ صَوْمٍ شُكْراً للهِ (( روز عيد و سرور و شادماني و روز روزه گرفتن است به شكرانه آن براي خداوند )) و روزه در اين روز ، معادل شصت ماه روزه از ماههاي حرام است.

و هركس دو ركعت نماز بخواند در اين روز ، هروقت بخواهد ، و افضل آن نزديك زوال و ظهر است و اين ساعت – همان موقعي است كه اميرالمومنين در غدير خم ، امام و پيشواي مردم باشد و اين به جهت آن بود كه در آن ساعت نزديك به منزل بودند ـ پس هركس نماز بگذارد در اين وقت دو ركعت و پس از آن سجده كند و صدمرتبه شكرالله بگويد و به دنبال آن ، دعائي را كه خواهد آمد بخواند22 بعد از آنكه سر از سجده برداشت و سپس سجده كند و صدبار حمد خدا را بجاي آورد و شكر خدا را بجاي آورد و اين حمد و شكر را در سجده انجام دهد ، كسي كه اين اعمال را انجام دهد ، مانند كسي است كه در روز غدير حاضر بوده و با رسول خدا بر ولايت اميرالمومنين بيعت كرده است و مقام و درجه او مثل كسي است كه از صادقين بوده باشد، آنانكه در موالات مولايشان ، با خدا و رسول او به صدق رفتار كردند در آن روز غدير و مثل كسي است كه با رسول خدا و با اميرالمومنين و با حسن و حسين ، به مقام شهادت رسيده است و مثل كسي است كه در چادر و خيمه حضرت قائم از نجباء و نقباء بوده و در تحت لواي آن حضرت باشد.23

و شيخ صدوق با سند متصل خود از حسن بن راشد از مضل بن عمر روايت كرده است كه : او گفت : از حضرت صادق پرسيدم : مسلمانان چند عيد دارند ؟ گفت: چهار عيد.

گفتم: من عيدين ( فطر و اضحي ) و جمعه را مي دانم.

حضرت گفت : اعظم و اشرف از اين اعياد ، روز هجدهم از ذوالحجه است و آن روزي است كه رسول خدا ، اميرالمومنين را به عنوان مقتدا و پيشوا و شاخص براي مردم نصب كرد. من گفتم: در آن روز بر ما چه لازم است كه انجام دهيم؟ حضرت گفت : لازم است برشما كه روزه بگيريد ، شكرالله و حمدالله با آنكه خداوند در هر ساعت سزاوار شكر است. و همچنين انبياء به اوصياي خود امر مي كردند كه : روزي را كه در آن وصي به وصايت منصوب مي شود ، عيد بگيرند. و كسي كه روزه بدارد ، افضل است از عمل شصت سال.24

بازگشت به فهرست

روايت‌ حِميري‌ در عظمت‌ عيد غدير ، و نماز وارد در آن‌
سيد در اقبال آورده است از محمدبن علي طرازي در كتاب خود با اسنادش به عبدالله بن جعفر حميري كه او گفت : روايت كرد براي ما هارون بن مسلم ، از ابوالحسن لئثي از عبدالله جعفربن محمد كه به حضار خود ، از مواليان و شيعيان خود گفت : آيا مي شناسيد روزي را كه خداوند اسلام را به آن مشيد نمود و علائم و آيات دين را بدان ظاهر كرد و آن روز را عيد براي ما و موالي و شيعه ما قرار داد؟!

گفتند : خدا و رسول او و فرزند رسول او داناترند. آيا روز فطر است آن روز اي آقاي ما ؟ گفت : نه.

گفتند: آيا روز عيد قربان است؟

حضرت گفت : نه ، آن دو روز، بزرگ و شريف هستند و ليكن روز امناء دين از آن دو اشرف است و آن روز هجدهم ذوالحجه است. رسول خدا چون از حجه الوداع فارغ شد و به غدير خم رسيد ، خداوند عزوجل جبرائيل را امر نمود تا در آستان قرب ظهر بر پيغمبر در آن روز فرود آيد و او را امر كند تا قيام به ولايت اميرالمومنين بنمايد و او را به عنوان رئيس و سيد قوم براي مردم پس از خود منصوب كند و او را بعد از خود خليفه و جانشين خود قرار دهد.

جبرائيل به نزد پيامبر آمد و به او گفت : يا حبيبي ! خداوند تو را سلام مي رساند و مي گويد : امروز بايد قيام كني به ولايت علي ، براي آنكه پس از خودت براي امت سيد و رئيس باشد تا مردم به عنوان شاخص در امور خود به او رجوع كنند و به منزله خود تو ، نسبت به امت بوده باشد.

پيامبر گفت: يا حبيبي جبرئيل! من ميترسم از دگرگوني اصحاب خودم كه به او ظلم و ستم كنند و او را به مهلكه و شدت بيفكنند و آنچه را كه از بغض و كينه و حسد ، از او در دل پنهان دارند ظاهر سازند!

جبرائيل عروج كرد و درنگي نكرد كه به امر خدا هبوط نمود و گفت:

يَا ايُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ!

پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم از روي وحشت و ترس و دهشت ( ذَعِراً مرعوباً خائفاً ) برخاست در حالي كه ريگهاي بيابان به شدت داغ بود و دو قدم مبارك از حرارت آفتاب سوخته بود و امر كرد تا آن مكان را نظيف كنند و آنچه از خار در زير چند درخت است پاك كنند و اين كار انجام شد.

پس از اين ندا داد: الصلاه جامعه مسلمين مجتمع شدند و در ايشان ابوبكر و عمر و عثمان و ساير مهاجر و انصار هم بودند و به خطبه برخاست و داستان ولايت را ذكر كرد و همه مسلمين را در پذيرش آن ملزم ساخت و به آنها اعلام نمود كه : خداوند او را به چنين قيامي و اقدامي امر كرده است.

جماعتي گفتند با خود آنچه را كه گفتند و با خود به رازگويي و نجوي پرداختند.

بازگشت به فهرست

نماز و دعاي‌ وارد در روز عيد غدير
چون صبح روز عيد غدير شود ، لازم است كه ابتداي روز ( صدر نهار ) غسل كرده و اينكه مومن نظيف ترين لباس هاي خود را بپوشد و فاخرترين آنها را در بر كند و عطر و طيب استعمال كند و دست به دعا بگشايد و بگويد: اللَّهُمَّ اِنَّ هَذَا الْيَوْمَ الَّذِي شَرَّفْتَنَافِيهِ بِوَلايَهِ وَلَيَّكَ عَلِيٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ وَ جَعَلْتَهُ اَميرِالْمُومِنينَ وَ اَمَرْتَنَا بِمُواَلَاتِهِ وَ طَاعَتِهِ وَ انْ نَتَمَسَّكَ بِمَا يُقَرِّبُنَا اِلَيْكَ وَ يُزْلِفُنَا لَدَيْكَ اَمْرُهُ وَ نَهْيُهُ!

اَللَّهُم قَدْ قَبِلْنَا امْرَكَ وَ نَهْيَكَ وَ أطَعْنَا لِنَبِيِّكَ وَ سَلَّمْنَا وَ رِضينَا فَنَحْنُ مَوَالِي عَلِيٍّ عليه السلام و اوْلِيائِهِ كَمَا امَرْتَ نُوَالِيهِ وَ نُعَادِي مَنْ يُعَادِيهِ وَ نَبرْاُ مِمَّنْ يَبْرَاُ مِنْهُ وَ نُبْغِضُ مَنْ ابْغَضَهُ وَ نُحِبُّ مَنْ احَبَّهُ وَ عَلِيٌّ مَوْلانَا كَمَا قُلْتَ وَ امامُنا بَعْدَ نَبِينَا كَمَا امَرْتَ. 25

و چون وقت ظهر فرا رسيد ، با بصيرت و سكون و وقار و هيبت و خشوع ، در جاي خود قرار گير و بگو : اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ كَمَا فَضَّلَنَا في دِينِهِ عَلَي مَنْ جَحَدَ وَ عَنَدَ وِفِي نَعيمِ الدُّنْيَا مِمَّنْ عَمدَ وَهَدانَا بِمُحَمَّدٍ نَبيِّهِ وَ شَرَّفَنَا بِوَصِيّهِ وَخَليفَتِهِ في حَيوَتِه وَ بَعْدَ مَمَاتِهِ اميرِالْمُوْمِنينَ ، اللَّهُمَّ انَّ مُحَمَّداً نَبِيُّنَا كَمَا امَرْتَ وَ عَلْيًّا وَ مَوْلانَا كَمَا اقَمْتَ وَ نَحْنُ مَوَالِيِه وَ اوليَاوُهُ. 26

و پس از آن برخيز و دو ركعت براي خدا نماز شكر بجاي آور: در ركعت اول حمد و سوره قدر و در ركعت دوم حمد و سوره توحيد را بخوان و قنوت بگير و ركوع بنما و نماز را تمام كن و سلام بده و پس از نماز خود را به سجده بيافكن و در حال سجده بگو:

اللَّهُمَّ انَّا الَيْكَ نُوَجِّهُ وُجُوهِنَا في يَوْمِ عِيدِنَا الَّذي شَرَّفْتَنَا فيهِ بِوَلايَتهِ مَوْلانَا اميرِالْمُوْمنينَ عَلِيِّ بْنِ ابيطالبٍ صَلي اللهُ عليهِ ، عَلَيْكَ نَتَوَكَّلُ ، وَ بِكَ نَسعتَينُ في اُمُورِنا.

اللَّهُمَّ لَكَ سَجَدَتْ وُجُوهُنَا وَ اشْعَارُنَا وَ ابْشَارُنَا وَ جُلُودُنَا وَ عُرُوقُنَا وَ اعْظُمُنَا وَ اعْصَابُنَا وَ لُحُومُنَا وَ دِمَاوُنَا.

اللَّهُمَّ ايَّاكَ نَعْبُدُ وَ لَكَ نَخْضَعُ وَ لَكَ نَسْجُدُ عَلَي مِلَهِ اِبْراهيمَ وَ دِينِ مُحَمَّدٍ وَ وَلايَهِ عَلِيٍّ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ اجْمَعينَ ، حُنَفاءَمُسْلِمينَ وَ مَا نَحْنُ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ لا مِنَ الْجَاحِدينَ.

اللَّهُمَّ الْعَنِ الْجَاحِدِينَ الْمُعَانِدينَ الْمَخَالِفينَ لامْرِكَ وَ امْرِ رَسُولِكَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْمُبْغِضِينَ لَهُمْ لَعْناً كَثِيراً لايَنْقَطِعُ اوَّلُهُ وَلا يَنْفَدُ آخِرُهُ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ثَبِّتْنَا عَلَي مُوَالاتِكَ وَ مُوَالاَهِ رَسُولكَ وَ آلِ رَسُولِكَ وَ مُوَالاهِ اميرِالْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ.

اللَّهُمَّ آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَهً وَ فِي الآخِرَهِ حَسَنَهً وَ احْسِنْ مُنْقَلبَنَا يَا سَيِّدَنَا وَ مْولانَا. 27

و سپس بخور و بياشمام و اظهار سرور و شادماني كن و برادرانت را اطعام كن و در بر و احسان به آنها زياده روي كن و به جهت اعظام و بزرگداشت اين روزت، در برآوردن حاجات برادرانت اقدام كن و به جهت خلاف با آنانكه در اين روز ، اظهار غم و حزن و اندوه كردند ، ضَاعَفَ اللهُ حُزْنَهُمْ وَ غَمَّهُمْ ، تو به برادرانت بپيوند و در قضاء حوائج آنها كوشا باش؟! 28

و علامه اميني آورده است: با باسناد كليني از حسين بن حسن حسيني از محمد بن موسي همداني از علي بن حسان واسطي از علي بن حسين عبدي كه او گفت از حضرت عبدالعظيم شنيدم كه گفت:

صِيَامُ يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ يَعْدِلُ عِنْدَاللهِ في كُلِّ عَامٍ مِاَهَ حِجَّهٍ وَ مَاَهَ عُمْرَهٍ مُبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلاتٍ وَ هُوَ عِيدُاللهِ الاكْبَرُـ الحديث.29

((حضرت صادق عليه السلام مي گفت : روزه گرفتن در روز غدير معادل است در هر سالي كه انجام داده شده ، در نزد خداوند با صد حج مبرور و با صد عمره مبروره پذيرفته و قبول شده است و آن نيز بزرگترين عيد خداوند است)).

و در مختصر بصائرالدرجات با اسناد خود از محمدبن علاء همداني واسطي و يحي بن جريح بغدادي روايت نموده است كه آن دو نفر گفتند: ما با يكديگر به قصد ملاقات و ديدار ااحمدبن اسحق قمي : صاحب و راوي از امام ابي محمد عسكري و متوفي در 260 در شهر قم روان شديم و در را كوفتيم ، دختركي عراقيه از منزل به سوي ما آمد و ما از او پرسيديم كه مي خواهيم احمد بن اسحق را زيارت كنيم!

دخترك گفت: او مشغول انجام اعمال عيد است زيرا كه امروز روز عيد است!

ما تعجب كرديم و با خود گفتيم: سبحان الله! اعياد شيعه چهار است : قربان و فطر و جمعه و غديرـ الحديث.30

و از كتاب النشر و الطي از حضرت رضا در ضمن حديث طويلي آمده است كه : روز غدير روز تهنيت است و چون مومني برادرش را ببيند ، بگويد:

الْحَمْدُللهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَتِهِ اميرِالْمومنينَ وَ الائِمَّهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ. 31

(( حمد و سپاس مختص خداوند است كه ما را از چنگ زدگان و در آويختگان به ولايت اميرمومنان و امامان طاهرين عليهم السلام قرار داد.

و از كتاب محمدبن علي طرازي ، از حضرت صادق در ضمن حديثي آمده است كه : چون برادر مومنت را در روز غدير ديدي ، بگو:

الْحَمْدُللهِ الَّذِي اكْرَمَنَا بِهَذَالْيَوْمِ وَ جَعَلَنا مِنَ الْمُوْمنينَ وَ جَعَلَنَا مِنَ الْمُوْفينَ بِعَهْدِهِ الَّذي عَهِدَهُ الَيْنَا وَ مِيثَاقِهِ الَّذِي وَاَثَقَنا بِهِ مِنْ وِلايَتِه وُلاهِ امْرِهِ وَ الْقُوَّامِ بِقِسْطِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْنَا مِنَ الْجَاحِدِينَ وَ المُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ الدِّينِ.32

حمد و سپاس مختص خداوندي است كه ما را بدين روز مكرم و گرامي داشت و ما را از مومنين قرار داد و ما را ازوفا كنندگان به عهد خود كه با ما عهد نمود و به ميثاق خود كه ما را بر آن ملتزم ساخت ، از ولايت واليان امرش و برپادارندگان آئين قسط و عدلش قرار داد و ما را از منكران و رد كنندگان پاداش ننمود
دعا و روزه‌ و زيارت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در عيد غدير
و در روز غدير ، دعاهاي مختصر و مطول وارد شده است و ادعيه مطوله را مرحوم سيد ابن طاووس ، اعلي الله تعالي درجته از حضرت صادق و از بعضي كتب عتيقه و روايت شيخ مفيد آورده است.[1]

و در آن روز ، زيارت مخصوصه مولي الموالي اميرالمومنين وارد است كه آن حضرت را از نزديك و يا از دور زيارت كنند ، از جمله زيارتي است كه از حضرت صادق وارد شده است و ابن طاووس از عده اي از مشايخ شيعه از ابوعبدالله محمدبن ااحمد صفواني در كتاب خود با اسنادش به آن حضرت آورده است كه : اگر در روز غدير در مضهد مولانا اميرالمومنين بودي ، بعد از نماز و دعا به قبر آن حضرت نزديك شو و اگر دور بودي اشاره و ايماء كن و اين دعا را بخوان : اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي وَلِيِّكَ وَ اخِي نَبِيِّكَ وَ وَزِيِرهِ وَ حَبيبِهِ وَ خَليلِهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّهِ وَ خِيَرَيِهِ مِنْ اُسْرَتهِ وَ وَصِيِّهِ ـ الخ. [2]

و از جمله زيارات ، زيارت امين الله معروف است كه ابن طاووس در زيارت غدير آورده است. سيد گويد: فصل در آنچه ما ذكر مي كنيم در تعيين زيارت مولانا علي در روز غدير.

بدان كه ما در كتاب مصباح الزائر و جناح المسافر بسياري از روايات طويله را كه از انجام آن خصوص چنين ميقاتي يعني روز غدير تنگ است ، آورده ايم ، چون در روز غدير بخصوصه زيارت هايي وارد شده است كه در كتاب مسره از كتاب مزار ابن ابي قره وارد است و آنها زيارت هاي روز غدير است كه ما آنها را از جماعتيتا برسد به ابن ابي قره روايت مي كنيم:

از جمله آنكه ابن ابي قره مي گويد: به ما خبر داد محمدبن عبدالله كه : به ما خبرداد پدرم كه : به ما خبر داد حسن بن يوسف بن عميره كه : به ما خبر داد پدرم كه : به ما خبرداد جابربن يزيدبن جعفي از حضرت ابوجعفرمحمدبن علي خانه مسكوني خود را ، چادري از مو قرار داد و در بيابان سكني گزيد و چندين سال در بيابان درنگ كرد زيرا كه كراهت داشت در ميان مردم باشد و مخالطه و ملابسه و رفت و آمد داشته باشد.

و دابش اين بود كه: از محل اقامت خود در بيابان براي زيارت پدرش و جدش به عراق مي رفت وكسي را از اين كارش آگاه نمي كرد.

بازگشت به فهرست

زيارت‌هاي‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در روز غدير
حضرت محمدبن علي فرمود: پدرم كه سلام خدا بر او باد ، براي زيارت اميرالمومنين رسيد ، آنقدر گريست كه بر محاسنش از اشكهاي چشمانش جاري شد و پس از آن گفت: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا اميرَالْمُومنينَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُالسَّلامُ عَلَيْكَ يَا امينَ اللهِ في ارْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَي عِبَادِهِ و تا رسيد به جمله: مشغوله عن الدنيا بحمدك و ثنائك. در اين حال گونه خود را به روي قبر گذاشت و گفت : اللهم ان قلوب المخبتين اليك و الهه تا رسيد به جمله : و غايه رجائي ، في منقلبي و مثواي.

جابر جعفي گويد: حضرت باقر به من گفتند : اين كلام را كسي نمي گويد و بدين دعا احدي از شيعه ما در نزد قبر اميرالمومنين و يا قبوريكي از ائمه دعا نمي كند مگرآنكه دعاي او در طي محفظه اي از نور نوشته مي شود و به خاتم محمد مهر مي خورد و همين طور محفوظ مي ماند تا آن را به قائم آل محمد بسپارند و قائم آل محمد با او به بشارت و تحيت و كرامت ملاقات مي كنند. انشاءالله.[3]

جابر گويد : من اين حديث را از حضرت باقر براي حضرت صادق نقل كردم ، آن حضرت فرمود: اين را اضافه كن كه : چون خواستي از يكي از امامان وداع كني بگو:

السلام عليك ايها الامام و رحمه الله و بركاته! استودعك الله و عليك السلام و رحمه الله! امنا بالرسول و بما جئتم به و بما دعوتم اليه! الهم لاتجعله آخرالعهد من زيارتي وليك ، اللهم لاتحرمني ثواب مزاره الذي اوجبت له و يسرنا العود اليه انشاء الله.[4]

ابن طاوس پس از نقل اين زيارت معتبره ، از كتاب مزار ابن ابي قره مي گويد: من مي گويم : حضرت صادق هم قبر اميرالمومنين را به نحو همين زيارت با نظير همين عبارات زيارت كرده اند و به جهت خوف اطاله ، من از ذكر آن خودداري مي كنم.

و جد من ابو جعفر طوسي [5] ، اين زيارت را براي روز غدير از جابر جعفي از حضرت باقر روايت كرده است كه : مولانا علي بن الحسين اميرالمومنين را با اين زيارت در روز غدير ، زيارت كرده اند و در الفاظ آن اختلافي است و وداع نيز ذكر كرده نشده است.[ 6]

و از جمله اعمال عيد غدير، روزه داشتن است كه : در طي مطالب اين بحث بسياري از روايات خاصه و عامه در فضيلت روزه اين روز ، گذشت و ثواب شصت ماه روزه و هشتاد ماه روزه و شصت سال روزه و شصت ماه روزه در ماههاي محرم در آنها ذكر شده است.

اينك روايتي نقل مي كنيم از ابن طاووس از كتاب محمدبن علي طرازي از ابوالحسن عبدالقاهر كه در بان حضرت موسي بن جعفر و حضرت جواد ابوجعفر محمدبن علي بوده است كه او مي گويد : حديث كرد براي من ابوالحسن : علي بن حسان واسطي در شهر واسط در سنه سيصد و او مي گويد: حديث كرد الصادق بر او و بر پدران و پسران او درود باد كه مي گفت:

صوم يوم غدير خم يعدل صيام عمرالدنيا لوعاش انسان عمر الدنيا ثم لوصام ما عمرت الدنيا لكان له ثواب ذلك. وصيامه يعدل عندالله عزوجل ماه حجه و ماه عمره و هو عيدالله الاكبر.

و ما بعث الله عزوجل نبيا الو تعيد في هذاليوم و عرف حرمته و اسمه في السماء يوم العهد المعهود و في الارض يوم الميثاق الماخوذ و الجمع المشهودـ الحديث. [7]

روزه داشتن در روز غدير خم معادل است با روزه داشتن عمر دنيا ، اگر فرضا انساني بقدر عمردنيا عمر كند و به اندازه عمر دنيا روزه بگيرد ، در اين صورت ثواب اين روزه ها براي او خواهد بود.

روزه داشتن در روز غدير در نزد خداوند عزوجل بقدر ثواب صدحج و صد عمره است و در روز عيد غدير بزرگترين عيد است و خداوند عزوجل پيغمبري را مبعوث نكرده است مگر آنكه در اين روز مراسم عيد گرفتن برپا داشته است و حرمت اين روز را شناخته است. اسم روز غدير در آسمان روز عهد معهود است و در زمين روز ميثاق ماخوذ و روز جمع مشهود است.

و از جمله مثوبات و قربات در روز غدير افطار دادن مومنين است كه در آن تاكيد شده است.

سيدبن طاووس از كتاب النشروالطي روايت مفصلي را در فضيلت روز غدير ذكر مي كند كه از جمله فقرات آن اين است كه حضرت رضا مي فرمايد: و يوم تفطير الصائمين فمن فطر فيه صائما مومنا كان كمن اطعم فئاما [8 ] و فئاما الي ان عد عشرا ، ثم قال اوتدري ما الفئام؟! قال : لا! قال: ماه الف و هو يوم التهنيه نهني بعضكم بعضا.[9]

روز غدير روز افطار دادن روزه داران است. پس كسي كه در آن روز يك روزه دار را كه مومن باشد ، افطار دهد ، مانند آن است كه يك فئام و يك فئام ديگر تا آنكه آن حضرت ده فئام را شمردند ، اطعام كرده باشد و پس از اين سخن حضرت فرمود: مي داني فئام چيست؟

گفتم نه ! حضرت فرمود: يك فئام ، صدهزار نفر است.

و روز عيد غدير ، روز تهنيت و مبارك باد گفتن است و از شما بعضي بعض ديگر را تهنيت مي گويد!

باري بر اساس آنچه را كه در معادشناسي آورده ايم [10] كه ثواب و پاداش عمل بر حقيقت و باطن عمل است و برنيت و درجه خلوص و ربطي كه عمل با خدا پيدا مي كند و رفع حجاب و پرده مي نمايد و تقرب واقعي به خدا مي آورد ، روشن مي شود كه : چگونه اين مثوبات عظيم و جزاهاي گرانقدر بر اعمال روز غدير مرتب مي گردد زيرا تا عمل از روي اخلاص نباشد و شائبه ريا و سمعه و ساير اعرض باشد ، ارزشي ندارد. پس حقيقت صحت اعمال منوط و مربوط به عدم انكار خدا و پيامبر خدا و از جمله ولايت است كه چون طبق خط مشي الهي در صراط مستقيم قرب ، راه را مي پيمايد ، مورد قبول واقع مي شود. وبهرانداره كه عمل از چاشني محبت و خلوص و صفا و وفا و واقعيت بيشتر اشرب شده باشد ، قيمتش افزون تر مي شود.

روز غدير كه روز تمايز حق از باطل و روز تشكيل صفوف جنود الهي در برابر تشكيل جنود شيطاني است ، روز امتحان و بلاء عظيم است و روز جدا شدن ظاهر و صورت از حقيقت و واقع و معني و باطن است.

روز غدير كه روز محاربه و لشكرشي شيطان با خداست و روز تجلي ولايت است ، هركس در صف مومنين قرار گيرد و فرمايش رسول خدا را صحه بگذارد و آيات نازله در قرآن را بپذيرد و ولايت علي را طوعا و رغبه بدون اكراه و اجبار بر طوق گردن نهد ، وطوع و تبيعيت را به جان و دل و آغوش روان و روح خود بگيرد ، معلوم مي شود كه چقدر ارزش و بها دارد و بنابراين اين روز غدير روز امتحان نهائي است ، روز قبول شدن و مردود شدن است. و همه مي دانند كه زحمات يكسال و يا يكدوره و يا يك عمر ، عمر محصل ، در يك روز امتحان تجلي مي كند. پس هر ساعتي از روز امتحان ارزش ساعت ها را دارد و شاگرد مدرسه اگر در اوقات عادي يك هفته و يا بيشتر هم اگر احيانا به مدرسه نرود ، قابل جبران است ، ولي تعطيل يكساعت در روز امتحان مساوق و مساوي با خط باطل كشيدن بر روي تمام رنجها و تعب ها و تحمل مشكلت سالانه است.

حالا اگر كسي روز غدير را محترم بدارد ، كلام خدا و رسول خدا و خليفه خدا را محترم داشته است. پس يك روز غدير معادل با عمر دهر ، ويك ساعت آن معادل با روزها و ماهها و يك دقيقه و لحظه آن مساوي با روزهاي ديگر است و هلم اجراً. و عليهذا اگر كسي‌ بدون‌ الزام‌ و اكراه‌ ، يك‌ روز غدير را با روزة‌ مستحبي‌ به‌ مِهر علي‌ و به‌ محبّت‌ ولايت‌ ، و به‌ پاسخ‌ مثبت‌ دادن‌ به‌ نداي‌ حقّ ، لبيّك‌ گيود ، هر لحظه‌ از تشنگي‌ و گرسنگي‌ را كه‌ مي‌برد ، مساوق‌ با روزها و ماهها از ساير ايّام‌ است‌ و لذا هيچ‌ تعجّبي‌ كه‌ ندارد هيچ‌ ، بلكه‌ طبق‌ موازين‌ عقليّه‌ و فطريّه‌ ، اين‌ پاداش‌هاي‌ عظيم‌ براي‌ عاملان‌ ، در روز عيد غدير كه‌ بدون‌ شكّ ناشي‌ از پذيرش‌ ولايت‌ و ربط‌ با آن‌ حضرت‌ است‌ ، صحيح‌ و ثابت‌ است‌ .

اين‌ است‌ مكتبه‌ شيعه‌ ، و اين‌ است‌ سعه‌ و گشايش‌ و واقعيّت‌ و أوج‌ محبت‌ و مودّت‌ و ايثار و حقيقتي‌ كه‌ از آن‌ موج‌ مي‌زند ، و همچون‌ فوّاره‌ فوران‌ دارد . امّا بيچاره‌ و مسكين‌ مكتب‌ عامّه‌ است‌ كه‌ خشك‌ و بدون‌ محتوي‌ ، چون‌ برسند به‌ روايتي‌ صحيح‌ كه‌ از رسول‌ خدا رسيده‌ است‌ بر آنكه‌ : روزه‌ در روز غدير معادل‌ با شصت‌ ماه‌ روزه‌ است‌، خود را گم‌ مي‌كنند و مي‌گويند : چطور مي‌شود روزة‌ يك‌ روز آنهم‌ مستحبّ نه‌ واجب‌ ، ثواب‌ شصت‌ ماه‌ روزه‌ را داشته‌ باشد؟

بازگشت به فهرست

ذَهَبي‌ و ابن‌ كثير ، ثواب‌ روزة‌ عيد غدير را منكرند
ابن‌ كثير دمشقي‌ روايتي‌ را كه‌ ما سابقاً از «تاريخ‌ بغداد» آورديم‌ ـ و ذكر كرديم‌ كه‌ خطيب‌ تصريح‌ به‌ عدالت‌ و وثوق‌ راوي‌ آن‌ : حَبشُون‌ خلاّل‌ ، و أحمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ أحمد نيّري‌ دارد ـ در كتاب‌ «البداية‌ والنّهاية‌» خود آورده‌ است‌ . و چون‌ در آن‌ از رسول‌ خدا مذكور است‌ كه‌ روزة‌ روز غدير ثواب‌ شصت‌ ماه‌ روزه‌ را دارد ، آن‌ را انكار مي‌كند ، و عبارت‌ ابن‌ كثير اين‌ طور است‌ :

قَالَ لَمَّا أخَذَ رَسُولُ اللهِ بِيَد عَلِيٍّ قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ. فَانْزَلَ اللهُ عَزَ وَ جَلَّ: الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكْمُ دِيَنكُمْ وَ أتْمَمْتْ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي قَالَ. أبُوهُرَيْرَهَ : وَ هُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ مَنْ صَامَ يَوْمَ ثَمَانَ عَشْرَهَ مِنْ ذِي الْحِجَّهِ كُتِبَ لَهُ صِيَامُ سِتّينَ شَهْراً.

«أبو هريره‌ گفت‌ : چون‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ دست‌ علي‌ را گرفت‌ ، گفت‌ : هر كس‌ كه‌ من‌ مولاي‌ او و سرپرست‌ و رئيس‌ او هستم‌ ، اينك‌ علي‌ مولاي‌ اوست‌ ، و خداوند اين‌ آيه‌ را فرستاد : در امروز من‌ ، دين‌ شما را براي‌ شما كامل‌ كردم‌ ، و نعمت‌ خودم‌ را براي‌ شما تمام‌ نمودم‌ . أبوهُرَيه‌ گفت‌ : مراد از آن‌ روز ، روز غدير خمّ است‌ ؛ هر كس‌ روز هجدهم‌ از ذوالحجّة‌ را روزه‌ بگيرد ، براي‌ او ثواب‌ شصت‌ ماه‌ نوشته‌ مي‌شود» .

ابن‌ كثير در اينجا مي‌گويد : اين‌ حديث‌ جدّا منُكَر است‌ ، بلكه‌ كذب‌ است‌‌ چون‌ مخالف‌ است‌ با آنچه‌ را در صحيحين‌ از عُمر بن‌ خطّاب‌ آورده‌ است‌ كه‌ : اين‌ آيه‌ در روز جمع‌ روز عرفه‌ نازل‌ شده‌ است‌ ، در حالي‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در موقف‌ عرفات‌ وقوف‌ داشتند . و همچنين‌ گفتار او كه‌ روزه‌ هجدهم‌ ذوالحجّة‌ كه‌ روز غدير خمّ است‌ ، معادل‌ با روزة‌ شصت‌ ماه‌ است‌ ، نيز صحيح‌ نيست‌ ، زيرا كه‌ در حديث‌ صحيح‌ بدين‌ مضمون‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ : روزة‌ ماه‌ رمضان‌ معادل‌ ده‌ ماه‌ است‌ ، چگونه‌ روزه‌ يك‌ روز معادل‌ شصت‌ ماه‌ مي‌شود ؟ اينكلام‌ باطل‌ است‌ .

و شيخ‌ ما حافظ‌ أبوعبدالله‌ ذَهَبيّ بعد از ذكر اين‌ حديث‌ گفته‌ است‌ : هَذَا حَدِيثٌ مُنْكَرٌ جِدّاً.

و اين‌ حديث‌ را حَبشُونَ خَلال‌ و أحمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ احمد نيّري‌ ـ و اين‌ نفر در نقل‌ حديث‌ صادق‌ و صدوق‌ هستند ـ عَلِيُّ بْنُ سَعِيد رَمْلي از ضمرَه روايت مي كنند.

ذهبي‌ گفته‌ است‌ : متن‌ اين‌ حديث‌ را از روايت‌ عمر بن‌ خطّاب‌ و مالك‌ بن‌ حُوَيرِث‌ و أنس‌ بن‌ مالك‌ و أبوسعيد و غيرهم‌ به‌ اسانيد واهيه‌ روايت‌ كرده‌اند . و نيز ذهبي‌ گفته‌ است‌ : و صدر حديث‌ متواتر است‌ ، و من‌ يقين‌ دارم‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ آن‌ را گفته‌ است‌ . و امّا اللهُمَّ وَالِ مَن‌ وَالاهُ زيادي‌ است‌ كه‌ أسناد آن‌ قوي‌ است‌ . و امّا روزه‌ ، صحيح‌ نيست‌ ، و سوگند به‌ خدا ، اين‌ آيه‌ نازل‌ نشده‌ است‌ مگر در روز عرفه‌ قبل‌ از چند روز به‌ غدير خمّ مانده‌ ، والله‌ تعالي‌ أعلم‌ . [11]

اين‌ بود يكايك‌ از عبارات‌ ابن‌ كثير ، كه‌ ما عين‌ ترجمة‌ آنرا ذكر كرديم‌ ، تا در نقل‌ عبارت‌ رعايت‌ امانت‌ شود .

و در پاسخ‌ ذهبي‌ و شاگرد دنباله‌رواش‌ مي‌گوئيم‌ : طبق‌ قاعده‌ و قانون‌ باب‌ تعادل‌ و تراجيح‌ در علم‌ اصول‌ ، دو روايت‌ صحيحه‌ اگر در متن‌ با هم‌ معارضه‌ كنند ، در صورت‌ فِقدان‌ مرجّحات‌ ، در اثر تعارض‌ هر دو ساقط‌ مي‌شوند و بايد رجوع‌ به‌ دليل‌ ديگري‌ نمود .

روايت‌ وارد از عمر بن‌ خطّاب‌ ، كه‌ در صحيحين‌ آمده‌ است‌ بر فرض‌ صحّت‌ سندش‌ ، بايد معارضه‌ كند با روايت‌ خطيب‌ بغدادي‌ ، زيرا كه‌ آنهم‌ صحيح‌ السَّند است‌ . به‌ چه‌ دليل‌ و به‌ چه‌ مرجّحي‌ شما آن‌ را اصل‌ قرار داديد ؟ و روايت‌ خطيب‌ را به‌ واسطة‌ اختلاف‌ متن‌ آن‌ ، با آن‌ ، ساقط‌ نموديد ؟!

رُواتِ روايت‌ خطيب‌ عبارتند از أابُوهُرَيْره و شَهْربن حوشب أشْعريّ و مطربن طهمان وَ رّاق أبورَجاءِ خراساني و أبوعَبدالرَّحمن شَوْذَب و ضَمَرَه بن رَبيعه قُرَشي و أبونصر علي بن سَعِيد رَمليّ و حَبْشون بن موسي بن أيّوب خلال وَ حافظ أبوالحسن علي بن عمر دارقطني.

و اين‌ افراد در نزد عامّه‌ همگي‌ عدول‌ و ثَقات‌ و أعلا درجه‌ شرائط‌ قبول‌ خبر را حائزند ، و روايتي‌ را كه‌ آورده‌اند در اصطلاح‌ ، روايت‌ صحيحه‌ است‌ ، و بدلخواه‌ نمي‌توان‌ آن‌ را مردود شمرد ، و از آنجا كه‌ در مضمونش‌ با روايت‌ عمر بن‌ خطّاب‌ مخالفت‌ دارد ، آن‌ را ناديده‌ گرفت‌ .

بازگشت به فهرست

فتاوي‌ و قضاوت ‌هاي‌ عامّه‌ چون‌ براي‌ حفظ‌ مذهب‌ خودشان‌ است‌ حجّت‌ نيست‌
و از اينجا بدست‌ مي‌آوريم‌ كه‌ در كتب‌ عامّه‌ ، چون‌ بناي‌ صحّت‌ و وثاقت‌ و قبول‌ و ردّ ، بر اساس‌ مذهب‌ آنهاست‌ ، نه‌ بر اساس‌ قاعدة‌ تراجيح‌ ، فلهذا اين‌ روايات‌ بكلّي‌ از اعتبار ساقط‌ مي‌شود ، زيرا روي‌ اصل‌ بناء مذهب‌ و طرفداري‌ از خلفاء ، روايت‌ وارده‌ از آنها ، مورد اتّهام‌ و همانند شخص‌ مدّعي‌ است‌ كه‌ خود را گواه‌ و شاهد بر دعواي‌ خود قرار دهد .

و ثانيا نزول آيه الْيَوْمَ أ كْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ در روز عيد غدير چنانكه‌ در سابق‌ مفصّلاً روي‌ آن‌ بحث‌ كرديم‌ . مؤيّد است‌ به‌ روياتي‌ ديگر كه‌ ابن‌ مردويه‌ ، و طبريّ ، و خطيب‌ ، و أبو نُعيم‌ و سجستاني‌ و حَسْكاني‌ و ابن‌ عَساكِر و غيرهم‌ در كتب‌ خود روايت‌ نموده‌اند. و اين‌ روايات‌ مؤيّد و مرجَّح‌ روايت‌ حَبشون‌ است‌ ، در مقابل‌ روايت‌ عمر .

و ثالثاً همانطور سابقاً گفتيم‌ ، ممكن‌ است‌ آيه‌ در دو بار نازل‌ شده‌ باشد ، در روز عرفه‌ به‌ نحوي‌ ، و در روز غدير به‌ نحوي‌ ، زيرا كه‌ در روز عرفه‌ هم‌ همانطور كه‌ از خطبة‌ رسول‌ الله‌ پيداست‌ ، قضيّة‌ ولايت‌ به‌ ميان‌ آمده‌ ، و روي‌ آن‌ تأكيد شده‌ است‌ .

ابن‌ كثير مي‌گويد : چون‌ در روايت‌ آمده‌ است‌ كه‌ : روزة‌ عيد غدير ، معادل‌ روزة‌ شصت‌ ماه‌ است‌ ، و اين‌ گفتار باطل‌ است‌ ، اين‌ بطلان‌ نيز موجب‌ ضعفِ اصل‌ روايت‌ مي‌شود .

بايد به‌ او گفت‌ : چرا روزه‌ غدير ، معادل‌ شصت‌ ماه‌ نباشد ؟ جواب‌ مي‌دهد : چون‌ روزة‌ مستحبّي‌ است‌ ، و از روزة‌ ماه‌ رمضان‌ كه‌ واجب‌ است‌ مهمتر نيست‌، و ثواب‌ يك‌ ماه‌ رمضان‌ ثواب‌ ده‌ ماه‌ است‌ . در همين‌ امسال‌ كه‌ به‌ حجّ مشرّف‌ بوديم‌ شبي‌ در مسجد الحرام‌ با يكي‌ از علماي‌ وهابيّه‌ بحث‌ به‌ ميان‌ آمد ، و دربارة‌ روزة‌ غدير عين‌ كلام‌ ابن‌ كثير را ديكته‌ شده‌ ، حفظ‌ كرده‌ بود و گفت‌ : چون‌ اين‌ روايت‌ روزة‌ يك‌ روز را پاداش‌ شصت‌ ماه‌ مي‌دهد ، و اين‌ نامعقول‌ است‌ ، پس‌ اين‌ روايت‌ حجّيت‌ ندارد .

يك‌ جوان‌ شيعه‌ از اهل‌ بَحرين‌ در پهلوي‌ ما نشسته‌ بود به‌ او گفت‌ : اين‌ سقّاهائي‌ كه‌ تو اينك‌ مي‌بيني‌ در مسجد الحرام‌ مي‌گردند ، و با اين‌ رنج‌ و زحمت‌ ، ظرف‌هاي‌ سنگين‌ آب‌ را به‌ نقاط‌ مختلف‌ مسجد مي‌رسانند ، در هر ماه‌ حقوقشان‌ چقدر است‌ ؟! گفت‌ : حداكثر پانصد ريال‌ سعودي‌ .

جوان‌ گفت‌ : اگر يك‌ روز مَلِك‌ (پادشاه‌ سعودي‌) براي‌ زيارت‌ و طواف‌ در مسجد آيد ، و يك‌ نفر از اين‌ سقّاها ، ظرف‌ تميزي‌ را آب‌ كند ، و مقداري‌ گلاب‌ در آن‌ بزند ، و با يك‌ شاخة‌ گل‌ ، و يا يك‌ برگ‌ سبزي‌ با كمال‌ احترام‌ و ادب‌ به‌ او تقديم‌ كند ، و مَلِك‌ يك‌ اسكناس‌ هزارريالي‌ به‌ او بدهد ، آيا مَلِك‌ كار زشتي‌ كرده‌ است‌ ؟

گفت‌ : نه‌ ! جوان‌ گفت‌ : مطلب‌ از اين‌ قرار است‌ : كه‌ اجرت‌ ماهيانه‌ و شهرية‌ سقّا كه‌ به‌ حسب‌ توزيع‌ بر روزها ، هر روز بيست‌ وشش‌ ريال‌ و كسري‌ مي‌افتد ، و اجرت‌ او در تمام‌ مدّت‌ يكساعتي‌ كه‌ مَلك‌ در مسجد است‌ ، دو سه‌ ريال‌ بيشتر نمي‌شود ، و آن‌ را هم‌ اتّفاقاً روي‌ شهرية‌ عمومي‌ خود مي‌گيرد ، چطور عطاي‌ يك‌ هزار ريال‌ بلا عوض‌ در قبال‌ كار غير واجب‌ او صحيح‌ است‌ ، و ممدوح‌ عُقَلاء ؛ . همينطور است‌ روزة‌ غدير كه‌ موهبتي‌ از طرف‌ مالك‌ و مَلِك‌ الملوك‌ و ربّ الارباب‌ است‌ ، نسبت‌ به‌ بندة‌ مخلص‌ و مؤمنين‌ كه‌ به‌ محبّت‌ و ولايت‌ علي‌ عليه‌ السّلام‌ ، در اين‌ آستان‌ خواسته‌ با يك‌ روز روزه‌ ، عرض‌ ادب‌ كند . آن‌ مرد وهّابي‌ هيچ‌ پاسخي‌ نداشت‌ كه‌ بگويد ، و به‌ سكوت‌ فرو رفت‌ . فَبُهِتَ الَّذِي‌ كَفَرَ . [12]

بازگشت به فهرست

تمام‌ ثواب‌ها و پاداش‌ها ، تفضّل‌ و احسان‌ است‌
فخر رازي در ذيل آيه : إنَّ الْمُتَّقينَ في مَقَامٍ أمِينٍ في جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ يَلْبَسُونَ مِنْ سُنْدُسٍ وَ إسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلينَ كَذَالِكَ زَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عينٍ يَدْعُونَ فيِهَا بِكُلِّ فَاكِهَهٍ آمِنِينَ لاَيَذُوقُونَ فيِهَا الْمَوْتَ إلاَّ الْمَوْتَهَ اْلاُولَي وَوَقاهُمْ عَذَابَ الْجَحيمِ فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ ذَلِكَ هُوَالْفَوْزُالْعَظيمُ[13]

گويد : اصحاب‌ ما به‌ اين‌ آيه‌ اجتچاج‌ و استدلال‌ نموده‌اند بر اينكه‌ : ثواب‌ كه‌ از جانب‌ خدا مي‌رسد ، از باب‌ تفضّل‌ و احسان‌ است‌ نه‌ از باب‌ استحقاق‌ . چون‌ خداوند تعالي‌ بعد از آنكه‌ اقسام‌ ثواب‌ متّقيان‌ را شمرده‌ است‌ مبيّن‌ ساخته‌ است‌ كه‌ تمام‌ اين‌ پاداش‌ها بر سبيل‌ فضل‌ و احسان‌ حاصل‌ شده‌ است‌ ، از جانب‌ خداوند تعالي‌ . و پس‌ از اين‌ گفته‌ است‌ : اين‌ است‌ فوز عظيم‌ و پيروزي‌ بزرگ‌ . و اصحاب‌ ما به‌ اين‌ آيه‌ استدلال‌ كرده‌اند كه‌ : تفضّل‌ و احسان‌ ، درجة‌ بالاتري‌ دارد از پاداشي‌ كه‌ از روي‌ استحقاق‌ باشد ، زيرا خداوند بعد از آنكه‌ از اين‌ ثواب‌ها و پاداش‌ها تعبير به‌ فضل‌ كرده‌ است‌ ، گفته‌ است‌ : اين‌ فضل‌ و احسان‌ ، فوز عظيم‌ است‌ .

و نيز بر همين‌ مطلب‌ دلالت‌ دارد ، كه‌ اگر پادشاهي‌ عظيم‌ المنزله‌ به‌ أجيري‌ اجرتش‌ را بدهد ، و به‌ شخصي‌ ديگر لباسي‌ را به‌ عنوان‌ خلعت‌ بدهد ، آن‌ خلعت‌ از آن‌ اجرت‌ ، گرانقدرتر است‌ . [14]

و ابن‌ كثير خودش‌ در تفسير اين‌ آية‌ كريمه‌ گفته‌ است‌ : در روايت‌ صحيح‌ از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ وارد است‌ كه‌ چنين‌ گفته‌ است‌ : اعْمَلُوا وَ سَدِّدوا وَ قَارِبُوا وَاعْلَمُوا أنَّ أحَداً لَن‌ يُدْخِلَهُ عَمَلُهُ الجَنَّةَ ! قَالُوا : وَ لاَأنتَ يَا رَسُولَ اللهِ ؟! قَالَ : وَ لاَأَنا إلاّأن‌ يَتَغَمَّدَنِيَ اللهُ بِرَحْمَةٍ مِنهُ وَ فَضْلٍ [15]

«عمل‌ كنيد ! و كارهايتان‌ را از روي‌ احكام‌ و سَداد و متانت‌ انجام‌ دهيد !. و خود را به‌ خدايتان‌ نزديك‌ كنيد ! و بدانيد كه‌ : عمل‌ هيچ‌ فردي‌ او را داخل‌ در بهشت‌ نمي‌نمايد ! گفتند : اي‌ رسول‌ خدا عمل‌ تو هم‌ ، ترا داخل‌ بهشت‌ نمي‌كند ؟ گفت‌ : و نه‌ من‌ ! مگر آنكه‌ پروردگار مرا در رحمت‌ و فضل‌ خود بپوشاند ، و فضل‌ و رحمتش‌ مرا فراگيرد.»

و از اينجا بدست‌ مي‌آوريم‌ كه‌ : ثواب‌ و پاداش‌ خداوندي‌ به‌ مقدار انكشاف‌ عمل‌ از حقيقت‌ ايمان‌ است‌ . هر چه‌ ايمان‌ و خلوص‌ بيشتر باشد ، مثوبت‌ افزون‌تر است‌ . و معلوم‌ است‌ كه‌ ايمان‌ واخلاص‌ كه‌ از صفات‌ و حالات‌ نفسي‌ است‌ ، از اعمال‌ بدني‌ و خارجي‌ كه‌ مشهود است‌ ، از واجبات‌ و محرّمات‌ و مستحبّات‌ و مكروهات‌ ، دقيق‌تر و لطيف‌تر و ظريف‌تر است‌ براي‌ ارائه‌ بنده‌ در مقام‌ امتثال‌ ، و نمايشگر مقدار محبّت‌ و واقعيّت‌ اوست‌ . و همين‌ أعمال‌ مستحبّي‌ و نوافلي‌ است‌ كه‌ بنده‌ از روي‌ طَوع‌ و رغبت‌ انجام‌ مي‌دهد ، بدون‌ الزام‌ و ايجاب‌ ، و او را به‌ بارگاه‌ قرب‌ مي‌كشاند ، و در حرم‌ امن‌ و امان‌ الهي‌ جا مي‌دهد و جليس‌ و انيس‌ و كليم‌ و حبيب‌ خدا مي‌كند . و در اين‌ صورت‌ ديگر ، عنوان‌ ثواب‌ شصت‌ ماه‌ روزه‌ نيست‌ . بلكه‌ شصت‌ سال‌ است‌ ، و يا به‌ اندازة‌ عمر روزگار و دهر است‌ ، چنانچه‌ در بعضي‌ از روايات‌ ديگر آمده‌ است‌ ، و بطور كلّي‌ وقتي‌ كه‌ بنده‌ در عمل‌ و نيّت‌ از حدود و تعيّن‌ خارج‌ شود ، و به‌ لا تعيّن‌ بپيوندد ، آنجا جز خداوند و جمال‌ او و جلال‌ او و درياي‌ بيكران‌ عظمت‌ او ، و اقيانوس‌ بي‌منتهاي‌ علم‌ و حيات‌ و قدرت‌ او چيزي‌ نيست‌ . آنجا ديگر حسد و مقدار و اندازه‌ و كمّ و كيف‌ و أين‌ و مَتَي‌ و جِدَه‌ و فعل‌ و انفعال‌ نيست‌ . آنجا عالم‌ توحيد لم‌ يزلي‌ و لايزالي‌ است‌ . آنجا درياي‌ ژرف‌ و عميق‌ ايقان‌ و ايمان‌ و گم‌ شدن‌ در جَلَوات‌ ربّانيّه‌ و نفَحات‌ سبحانيّه‌ است‌ .

بازگشت به فهرست

حديث‌ قدسي‌ در آثار نوافل‌
در «صحيح‌ بخاري‌» با سند متّصل‌ خود از أبوهريه‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ گفت‌ :

إنَ اللهَ قَالَ : مَن‌ عَادَي‌ لِي‌ وَلِيّاً فَقَدْ آذَنتُهُ بِالحَرْبِ . وَ مَا تَقَرَّبَ إلَيَّ عَبْدِي‌ بِشَي‌ءٍ أحَبَّ الَيَّ مِمّا افترضَتُ علَيهِ ، وَ مَا يَزَالُ عَبْدِي‌ يَتَقَرَّبُ الَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتزي‌ اُحِبَّهُ فَإذَا أحببتُهُ كُنتُ سَمْعَهُ الَّذِي‌ يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي‌ يَبْصُرُ بِهِ وَ يَدَه‌ الَّتِي‌ يَبْطَشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ الَّتي‌ يَمشِي‌ بِهَا ، وَ إن‌ سَأَلَنِي‌ لاَعطِينَّهُ وَ لِئَنِ اسْتَعَاذَنِي‌ لاعيذَنَّهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَن‌ شَي‌ءٍ أنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي‌ عَن‌ نَفْسِ المُؤمِنِ يَكْرَهُ المَوْتَ وَ أَنا أكْرَهُ مَساءَتَهُ . [16]

«خداوند حقّا گفته‌ است‌ : كه‌ هر كس‌ با يكي‌ از اولياء و دوستان‌ من‌ دشمني‌ ورزد ، من‌ با او اعلان‌ جنگ‌ مي‌دهم‌ ، و هيچگاه‌ بندة‌ من‌ به‌ چيزي‌ كه‌ محبوب‌تر باشد ، در نزد من‌ ، از آنچه‌ را كه‌ بر او واجب‌ كرده‌ام‌ ، تقرّب‌ نجسته‌ است‌ .

و پيوسته‌ و بطور مدام‌ بندة‌ من‌ به‌ واسطة‌ نوافل‌ و مستحبّات‌ به‌ من‌ تقرّب‌ مي‌جويد ، تا سرحدي‌ كه‌ من‌ او را دوست‌ مي‌دارم‌ ، و چون‌ او را دوست‌ داشتم‌ ، من‌ گوش‌ او هستم‌ كه‌ با او مي‌شنود ، و چشم‌ او هستم‌ كه‌ با او مي‌بيند ، و دست‌ او هستم‌ كه‌ با او مي‌گيرد ، و پاي‌ او هستم‌ كه‌ با او راه‌ مي‌رود . و اگر از من‌ چيزي‌ بخواهد مي‌دهم‌ . و من‌ در كاري‌ كه‌ خودم‌ فاعل‌ و بجا آورندة‌ آن‌ بودم‌ ، هيچوقت‌ تردّد و درنگ‌ نكردم‌ مانند توقّف‌ و تردّدي‌ كه‌ دربارة‌ گرفتن‌ نفس‌ مؤمن‌ نمودم‌ ، زيرا كه‌ او مرگ‌ را دوست‌ نداشت‌ ، و من‌ دوست‌ نداشتم‌ او را رنجيده‌ كنم‌» .

و در روايات‌ ، پاداش‌هاي‌ فراوان‌ براي‌ اعمال‌ مستحب‌ بسيار است‌ ، مانند روزه‌ داشتن‌ در دهة‌ ذوالحجّة‌ كه‌ ثواب‌ روزه‌ يكسال‌ دارد ، و هر شب‌ آن‌ مساوق‌ شب‌ قدر است‌ . [17]

و مانند روايت‌ عبدالله‌ بن‌ عمر كه‌ مي‌گفت‌ : ما با رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ چنين‌ بوديم‌ كه‌ : روزة‌ روز عرفه‌ را معادل‌ دو سال‌ روزه‌ مي‌دانستيم‌ . [18]

و در بارة‌ روزه‌ بيست‌ و هفتم‌ از ماه‌ رجب‌ آمده‌ است‌ كه‌ : ثواب‌ شصت‌ ماه‌ روزه‌ را دارد . [19]

و امثال‌ اين‌ روايت‌ كه‌ كتب‌ عامّه‌ مشحون‌ از آنهاست‌ .

آري‌ ابن‌ كثير و امثاله‌ بايد بدانند كه‌ گناه‌ از روايت‌ نيست‌ ، گناه‌ از لفظِ غدير ، و روز عيد و نزول‌ آية‌ إكمال‌ ، و لفظ‌ عليّ و مَولي‌ و أمثالهاست‌ كه‌ در اين‌ روايت‌ آمده‌ است‌ ، و اين‌ الفاظ‌ هم‌ گناهي‌ ندارد ، جز آنكه‌ عالم‌ بشريّت‌ را به‌ سعادت‌ مطلقه‌ و توحيد و كمال‌ نفساني‌ و دوري‌ از بهيميّت‌ و شيطنت‌ دعوت‌ مي‌كند: وَ مَا نَقَمُوا مِنهُم‌ إِلاَّأَن‌ يُؤمِنُوا بِاللَهِ الْعَزِيزِ الحَمِيدِ . [20]

«آنها چيزي‌ را علّت‌ انتقام‌ قرار ندادند ، مگر ايمان‌ به‌ خداوند عزيز حميد كه‌ در مؤمنان‌ بود»

وَ مَا نَقَُوا إِلاَّأَن‌ أَغْنَاهُمْ اللَهُ وَ رَسُولُهُ مِن‌ فَضْلِهِ . [21]

«و آنها انتقام‌ نكشيدند مگر به‌ علت‌ اينكه‌ خدا و رسولش‌ آنها را از فضل‌ خود بي‌نياز و غني‌ كرده‌ بود» .

سَوَّدْتُ صَحِيفَةَ أعْمَالِي وَ وَكَلْتُ الامْرَ إلَي‌ حَيْدَر

هُوَ كَهْفِي‌ مِن‌ نَوْبِ الدُّنيا وَ شَفِيعِي‌ فِي‌ يَوْمِ المَحْشَرْ

قَدْ تَمَّتْ لِي‌ بِوِلاَيَتِهِ نِعَمٌ جَمَّتْ عَنْ أن‌ تُشكَرْ

لاصيبَ بِهَا الحَظَّ الاوْفَي وَ أخْصَصَ بِالسَّهْمِ الاوْفَر